myth

base info - اطلاعات اولیه

myth - اسطوره

noun - اسم

/mɪθ/

UK :

/mɪθ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [myth] در گوگل
description - توضیح

  • ایده یا داستانی که بسیاری از مردم آن را باور دارند، اما واقعیت ندارد


  • یک داستان باستانی، به ویژه داستانی که برای توضیح وقایع طبیعی یا تاریخی اختراع شده است

  • an ancient story or set of stories, especially explaining the early history of a group of people or about natural events and facts


    یک داستان باستانی یا مجموعه ای از داستان ها، به ویژه توضیح تاریخ اولیه گروهی از مردم یا درباره رویدادها و حقایق طبیعی

  • a commonly believed but false idea


    یک ایده رایج اما نادرست


  • یک داستان سنتی، به ویژه چیزی که تاریخ اولیه یا یک باور یا عملکرد فرهنگی گروهی از مردم را توضیح می دهد یا یک رویداد طبیعی را توضیح می دهد

  • A myth is also a commonly believed but false idea


    اسطوره نیز یک ایده رایج اما نادرست است

  • Some have concluded that the current-account deficit is a myth.


    برخی به این نتیجه رسیده اند که کسری حساب جاری یک افسانه است.

  • It is a myth that battered women deserve or want to be beaten.


    این یک افسانه است که زنان کتک خورده سزاوار یا می خواهند کتک بخورند.

  • It's just a myth that divorced dads don't care about their kids.


    این فقط یک افسانه است که پدران مطلقه به فرزندان خود اهمیت نمی دهند.

  • Instead he has ambitiously attempted an updating of the Biblical myths that have always informed the act of literary creation.


    در عوض، او بلندپروازانه تلاش کرده است تا افسانه های کتاب مقدس را که همیشه از آفرینش ادبی خبر داده اند، به روز کند.

  • But myths, folk tales, legends and yes religious stories are different.


    اما اسطوره ها، داستان های عامیانه، افسانه ها و، بله، داستان های مذهبی متفاوت است.

  • Opera combines myth music and drama.


    اپرا ترکیبی از اسطوره، موسیقی و درام است.

  • The first myth about motherhood is that new mothers instantly fall in love with their babies.


    اولین افسانه در مورد مادر شدن این است که تازه مادران فوراً عاشق نوزادان خود می شوند.

  • a ballet based on a Greek myth


    یک باله بر اساس یک اسطوره یونانی

  • And among all such positive forces, living myth stands first.


    و در میان همه این نیروهای مثبت، اسطوره زنده حرف اول را می زند.


  • با این حال، نه اسطوره و نه حقیقت به معنای عینی به تنهایی نیستند.

  • The heroes of myth all had some point of weakness.


    قهرمانان اسطوره همگی نقطه ضعفی داشتند.

  • But her scenarios are without irony, studies of skin as flesh rather than repositories of myth and moral fable.


    اما سناریوهای او بدون کنایه، مطالعات پوست به عنوان گوشت به جای مخزن اسطوره ها و افسانه های اخلاقی است.

  • The myth tells of how the gods sent fire to the earth in flashes of lightning.


    این اسطوره می گوید که چگونه خدایان آتش را در صاعقه به زمین فرستادند.

  • This myth it is apparent exists in two aspects.


    این افسانه، ظاهراً از دو جنبه وجود دارد.

  • Before proceeding further it would perhaps be as well to dispel one or two myths.


    پیش از ادامه، شاید بتوان یک یا دو افسانه را از بین برد.

example - مثال
  • ancient Greek myths


    اسطوره های یونان باستان

  • a creation myth (= that explains how the world began)


    افسانه خلقت (= که توضیح می دهد جهان چگونه آغاز شد)

  • the heroes of myth and legend


    قهرمانان اسطوره و افسانه

  • It is time to dispel the myth of a classless society (= to show that it does not exist).


    وقت آن است که افسانه جامعه بی طبقه را از بین ببریم (= نشان دهیم که وجود ندارد).

  • Contrary to popular myth women are not worse drivers than men.


    برخلاف افسانه رایج، زنان رانندگان بدتری نسبت به مردان نیستند.

  • the creation myths of the people of the Pacific North-West


    اسطوره های خلقت مردم شمال غرب اقیانوس آرام


  • افسانه ای در مورد یک سیب طلایی

  • The story parallels the creation myth of the ancient Babylonians.


    داستان به موازات افسانه خلقت بابلیان باستان است.


  • نبرد به بخشی از اسطوره ملی تبدیل شده است.

  • It's a myth that cats only swish their tails when they are angry.


    این یک افسانه است که گربه ها فقط زمانی که عصبانی هستند دم خود را تکان می دهند.

  • an attempt to perpetuate the myth of male superiority


    تلاشی برای تداوم افسانه برتری مرد


  • افسانه ای محبوب در مورد دوقلوها

  • They have peddled the myth that women are too shy to ask for a pay rise.


    آنها این افسانه را مطرح کرده اند که زنان برای درخواست افزایش حقوق خجالتی هستند.

  • We are trying to lay to rest the myths surrounding Alzheimer's disease.


    ما سعی می کنیم به افسانه های مربوط به بیماری آلزایمر استراحت دهیم.

  • There is a great myth that all sports players are stupid.


    یک افسانه بزرگ وجود دارد که همه بازیکنان ورزشی احمق هستند.

  • The propaganda of both sides relies heavily on historical myth.


    تبلیغات هر دو طرف به شدت بر اسطوره های تاریخی متکی است.

  • The myth persists that children are most at risk from strangers.


    این افسانه همچنان ادامه دارد که کودکان بیشتر در معرض خطر غریبه ها هستند.

  • The film tears down the cosy myths about fair play in war.


    این فیلم اسطوره های دنج در مورد بازی جوانمردانه در جنگ را از بین می برد.

  • People's faith in the Emperor was based on the myth that he was infallible.


    اعتقاد مردم به امپراطور بر اساس این افسانه بود که او خطاناپذیر است.

  • Propaganda has turned the former president into a heroic myth.


    تبلیغات، رئیس جمهور سابق را به یک اسطوره قهرمان تبدیل کرده است.

  • It's a total myth that this causes blindness.


    این یک افسانه کامل است که این باعث کوری می شود.

  • It's a complete myth that he has royal blood.


    این یک افسانه کامل است که او خون سلطنتی دارد.

  • How did the myth get so firmly established in the popular consciousness?


    چگونه اسطوره اینقدر در آگاهی عمومی تثبیت شد؟

  • ancient myths


    اسطوره های باستانی

  • The children enjoyed the stories about the gods and goddesses of Greek and Roman myth.


    بچه ها از داستان های خدایان و الهه های اسطوره های یونان و روم لذت بردند.

  • Most societies have their own creation myths.


    اکثر جوامع افسانه های خلقت خود را دارند.

  • Statistics disprove the myth that women are worse drivers than men.


    آمارها این افسانه را که زنان رانندگان بدتری نسبت به مردان هستند را رد می کند.

  • It can be difficult to disentangle fact from myth.


    تفکیک واقعیت از افسانه می تواند دشوار باشد.

  • Kids like the stories about the gods and goddesses of Greek and Roman myths.


    بچه ها داستان های مربوط به خدایان و الهه های اسطوره های یونانی و رومی را دوست دارند.

  • Equal opportunity continues to be a myth for many.


    فرصت های برابر همچنان برای بسیاری افسانه است.

  • mythological tales


    داستان های اساطیری

synonyms - مترادف
  • falsehood


    دروغ

  • untruth


    داستان

  • falsity


    ساخت


  • فیب

  • fabrication


    توهم

  • fib


    مغالطه، استدلال غلط

  • lie


    خطا

  • delusion


    اختراع

  • fallacy


    تصور غلط


  • باور نادرست


  • فانتزی

  • invention


    تجسم

  • misconception


    بچه شناسی

  • illusion


    تفننی

  • misbelief


    خیال پردازی


  • خرافات

  • figment


    عذرخواهی

  • hallucination


    ایجاد

  • kidology


    افسانه

  • fancy


    داستان پری


  • اخبار جعلی

  • superstition


    داستان ساختگی

  • apologue


    داستان بلند


  • واقعیت جایگزین

  • fairy tale


  • fairy story


  • fake news


  • trumped-up story





antonyms - متضاد

  • حقیقت

  • verity


    یقین - اطمینان - قطعیت

  • certainty


    غیر داستانی


  • واقعیت

  • non-fiction


    مادی بودن


  • واقعی بودن

  • materiality


    دقت

  • actuality


    تضمین

  • nonfiction


    تصحیح

  • accuracy


    سرگرمی

  • surety


    صداقت

  • correction


    سرگرم کننده


  • ارتدکس

  • honesty


    افشا

  • fun


    حقیقت شناسی

  • orthodoxy


    اطمینان

  • revelation


    کش رفتن

  • verisimilitude


    ادراک

  • certitude


    درك كردن


  • صحت


  • درک مطلب


  • مستند

  • correctness


    جهل

  • comprehension


    سخن، گفتار

  • documentary


    شواهد و مدارک

  • ignorance


    رو به رو


  • باز بودن


  • مطابقت

  • facing


  • openness


  • conformity


لغت پیشنهادی

backtracked

لغت پیشنهادی

andragogy

لغت پیشنهادی

depictions