backtracked

base info - اطلاعات اولیه

backtracked - عقب نشینی کرد

N/A - N/A

ˈbæk.træk

UK :

ˈbæk.træk

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [backtracked] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We went the wrong way and had to backtrack till we got to the right turning.


    راه را اشتباه رفتیم و مجبور شدیم به عقب برگردیم تا به پیچ راست برسیم.

  • All right he backtracked, It's possible that I was mistaken.


    او عقب نشینی کرد: بسیار خوب، ممکن است من اشتباه کرده باشم.

  • The officers were forced to backtrack on their statements.


    افسران مجبور شدند از اظهارات خود عقب نشینی کنند.

  • She refused to backtrack from her criticisms of the proposal.


    او از انتقاداتش از این پیشنهاد عقب نشینی نکرد.

synonyms - مترادف
  • retracted


    پس گرفته شد

  • backpedaledUS


    ایالات متحده به عقب برگشت

  • backpedalledUK


    با پدال عقب در انگلستان

  • reversed


    معکوس شد

  • changed


    تغییر کرد

  • rethought


    دوباره فکر کرد

  • recanted


    منصرف شد

  • withdrew


    عقب نشینی کرد

  • withdrawn


    برداشته شد

  • budged


    تکان خورد

  • about-faced


    در مورد چهره

  • changed your mind


    نظرت عوض شد

  • ate your words


    حرفاتو خورد

  • eaten your words


    در مورد چهره انجام داد

  • backed down


    در مورد صورت انجام داد

  • backed off


    چرخشی انجام داد

  • backed out


    یک دور برگشتی انجام داد

  • did an about-face


    یک ولت فیس انجام داد

  • done an about-face


    برگشت

  • did an about-turn


    تجدید نظر شده

  • done an about-turn


    افکار دومی داشت

  • did a U-turn


    منع شده است

  • done a U-turn


    فلیپ فلاپ شده

  • did a volte-face


  • done a volte-face


  • went back


  • gone back


  • reconsidered


  • had second thoughts


  • reneged


  • flip-flopped


antonyms - متضاد

  • پیشرفته

  • remained


    باقی ماند

  • stayed


    ماند

لغت پیشنهادی

bipartisan

لغت پیشنهادی

assemblyman

لغت پیشنهادی

spatula