overall

base info - اطلاعات اولیه

overall - به طور کلی

adjective - صفت

/ˌəʊvərˈɔːl/

UK :

/ˌəʊvərˈɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [overall] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
  • gross


    ناخالص


  • جامع


  • جهانی

  • inclusive


    شامل


  • استاد

  • ruling


    حکم می کند

  • sweeping


    وسیع

  • prevailing


    غالب

  • wholesale


    عمده فروشی


  • عمومی


  • پتو


  • محبوب


  • اکثریت

  • received


    اخذ شده

  • umbrella


    چتر


  • جهانی است

  • worldwide


    در سراسر جهان


  • بین المللی

  • all-around


    اطراف

  • all-round


    دور تا دور


  • گسترده

  • pandemic


    پاندمی

  • across-the-board


    سراسری

  • broad-brush


    برس پهن

  • nationwide


    در سراسر کشور

  • countrywide


    ساحل به ساحل

  • coast-to-coast


    در سراسر هیئت مدیره


  • همه جانبه

  • all-embracing


    فراگیر - عمومی - کلی

  • all-inclusive


    در سطح شرکت

  • company-wide


antonyms - متضاد

  • محدود، تنگ


  • خاص

  • incomplete


    ناقص


  • شخصی


  • غیر معمول

  • uncommon


    غیر محبوب

  • unpopular


    محلی


  • محلی سازی شده در انگلستان

  • localisedUK


    LocalizedUS

  • localizedUS


    خاص انگلستان

  • particularisedUK


    خاص ایالات متحده

  • particularizedUS


    نادر


  • منحصر بفرد


  • ترسیم شده است

  • delineated


    نزدیک

  • close-up


    دقیق


  • مولکولی

  • molecular


    غیر عمومی

  • precise


    اختصاصی

  • non-generic


    انحصاری

  • proprietary


  • exclusive


لغت پیشنهادی

company

لغت پیشنهادی

non

لغت پیشنهادی

interest