ultimately
ultimately - در نهایت
adverb - قید
UK :
US :
finally after everything else has been done or considered
در نهایت، پس از اینکه همه چیز دیگر انجام شد یا در نظر گرفته شد
بالاخره بعد از یه سری اتفاقات
برای تأکید بر مهمترین واقعیت در یک موقعیت استفاده می شود
سرانجام؛ در پایان
The gene they ultimately isolated is the blueprint for a protein called the alpha-7 nicotinic cholinergic receptor.
ژنی که آنها در نهایت جدا کردند طرح اولیه پروتئینی به نام گیرنده کولینرژیک نیکوتین آلفا-7 است.
آنها در نهایت 15 آمبولانس را به سالن در خیابان بزرگ و بلوار واشنگتن فرستادند.
تا زمانی که تمام آمینو اسیدها وجود داشته باشند، تمام پروتئین ها در نهایت یکسان هستند.
او معتقد بود که در نهایت، تایمکس باید بنشیند، مذاکره کند و کارگران را پس بگیرد.
Thus began the process which eventually led to the peasants ceasing to sow grain and ultimately to the New Economic Policy.
بدین ترتیب روندی آغاز شد که در نهایت منجر به توقف کشت غلات توسط دهقانان و در نهایت سیاست اقتصادی جدید شد.
در نهایت ناشناخته و در نهایت قدرتمند، سرچشمه همه موجودات است.
با این حال، نمایندگان لیگ و بازیکنان در نهایت در این مورد تصمیم خواهند گرفت.
Even when the notation of early scores is open to interpretative prejudice, one must still ultimately work from a prepared text.
حتی زمانی که نشانه گذاری امتیازات اولیه برای تعصب تفسیری باز باشد، باز هم باید در نهایت از متن آماده شده کار کرد.
Ultimately you'll have to decide for yourself.
در نهایت، شما باید برای خودتان تصمیم بگیرید.
رژیم غذایی نامناسب در نهایت منجر به بیماری می شود.
He is ultimately responsible for the actions of the rebels he leads
او در نهایت مسئول اقدامات شورشیانی است که رهبری می کند
در نهایت، شما باید خودتان تصمیم بگیرید.
His strategy ultimately failed, however.
با این حال، استراتژی او در نهایت شکست خورد.
Smith ultimately became the father of modern geology.
اسمیت در نهایت پدر زمین شناسی مدرن شد.
The economic changes ultimately proved successful.
تغییرات اقتصادی در نهایت موفقیت آمیز بود.
All life depends ultimately on oxygen.
تمام زندگی در نهایت به اکسیژن بستگی دارد.
با این حال، در نهایت، فیلم ها به داستان ها و شخصیت های خود می رسند.
این یک پیروزی تبلیغاتی بود که در نهایت نتیجه جنگ را رقم زد.
The campaign was ultimately successful.
کمپین در نهایت موفقیت آمیز بود.
همه چیز در نهایت به آنچه در جلسه هفته آینده با مدیران گفته می شود بستگی دارد.
در نهایت، البته، او دوست دارد کسب و کار خود را داشته باشد، اما این برای مدتی نخواهد بود.
Ultimately he'll have to decide.
در نهایت، او باید تصمیم بگیرد.
Our plans ultimately depend on the weather.
برنامه های ما در نهایت به آب و هوا بستگی دارد.
در نهایت
سرانجام
در پایان
someday
روزی
sometime
چند وقت
هنوز
در طول
زودتر یا دیرتر
در آخر
climactically
از نظر اقلیم
conclusively
به طور قطعی
hereafter
پس از این
به موقع
یک روز
بعد از مدتی
در دراز مدت
در نتیجه
در کمال
در تحلیل نهایی
in consummation
در آینده
به عنوان نتیجه گیری
کم کم
در ادامه
وقتی همه چیز گفته و انجام شود
وقتی فشار برای هل دادن می آید
در زمان مقرر
در کمال زمان