bollix

base info - اطلاعات اولیه

bollix - بولیکس

N/A - N/A

ˈbɑː.lɪks

UK :

ˈbɒl.ɪks

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bollix] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The dialogue is clumsy, but not enough to bollix the larger point of the scene.


    دیالوگ ها دست و پا چلفتی هستند، اما به اندازه ای نیستند که نقطه بزرگتر صحنه را برجسته کنند.

  • They seem to have bollixed up the research.


    به نظر می رسد که آنها تحقیقات را تقویت کرده اند.

  • I don't believe any of that bollix.


    من هیچ کدام از آن بولیک ها را باور نمی کنم.

synonyms - مترادف
  • sabotage


    خرابکاری


  • از بین رفتن

  • cripple


    فلج کردن

  • disrupt


    مختل کردن

  • wreck


    خراب کردن


  • خسارت

  • hamper


    مانع

  • hinder


    مانع شود

  • interrupt


    قطع کردن

  • ruin


    از بین بردن

  • spoil


    درهم کوبیدن

  • smash


    خاتمه دادن

  • terminate


    خنثی کردن

  • thwart


    تضعیف کردن

  • undermine


    حمله کنند


  • زنگ تفريح


  • تخریب

  • demolish


    ریشه کن کردن

  • eradicate


    باطل کردن

  • nullify


    واژگون کردن

  • subvert


    ارسال

  • dispatch


    خدشه دار کردن

  • impair


    میخچه

  • stymie


    خط تیره

  • dash


    فویل

  • foil


    ناتوان کردن

  • incapacitate


    لغو

  • quash


    ویران کردن

  • ravage


  • devastate



antonyms - متضاد
  • aid


    کمک

  • abet


    شریک


  • کمک کند

  • facilitate


    تسهیل کردن

  • foster


    پرورش دادن، پروردن


  • حمایت کردن


  • سرعت بخشیدن

  • accelerate


    تشويق كردن


  • پیش رفتن


  • غنی سازی

  • enrich


    با سنگ تیز کردن

  • hone


    پالودن

  • refine


    پیشرفت


  • شکوفا شدن

  • flourish


    تکامل یابد


  • به علاوه

  • further


    تقویت کردن


  • بهبود بخشد

  • ameliorate


    مستحکم کردن

  • fortify


    رونق

  • prosper


    رشد


  • بهبود بخشید

  • meliorate


    بسط دادن


  • فشار دادن


  • ساختن


  • بالغ

  • mature


    تحریک

  • spur


    حفظ کنند


  • تسریع

  • expedite


    عجله کن

  • hasten


لغت پیشنهادی

trove

لغت پیشنهادی

anatopism

لغت پیشنهادی

pervasive