classic

base info - اطلاعات اولیه

classic - کلاسیک

adjective - صفت

/ˈklæsɪk/

UK :

/ˈklæsɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [classic] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a classic film/story/car/game


    یک فیلم/داستان/ماشین/بازی کلاسیک

  • I grew up listening to classic rock.


    من با گوش دادن به راک کلاسیک بزرگ شدم.

  • a classic novel/study/goal


    یک رمان/مطالعه/هدف کلاسیک

  • This classic novel was first published in 1938.


    این رمان کلاسیک اولین بار در سال 1938 منتشر شد.


  • یک نمونه کلاسیک از ارتباطات ضعیف


  • این یک مورد کلاسیک از کارهایی بود که نباید انجام داد.

  • She displayed the classic symptoms of depression.


    او علائم کلاسیک افسردگی را نشان داد.

  • I made the classic mistake of clapping in a pause in the music!


    من اشتباه کلاسیک را انجام دادم که در یک مکث در موسیقی کف زدم!

  • a classic grey suit


    یک کت و شلوار خاکستری کلاسیک


  • طراحی کلاسیک


  • یک ظاهر کلاسیک

  • She's not going to help? Oh that's classic!


    او کمک نمی کند؟ اوه، این کلاسیک است!

  • a classic movie/​work


    یک فیلم/کار کلاسیک

  • a classic example/​mistake


    یک مثال/اشتباه کلاسیک

  • a classical composer


    یک آهنگساز کلاسیک

  • a classical theory


    یک نظریه کلاسیک

  • a classical scholar


    یک محقق کلاسیک

  • classical mythology.


    اساطیر کلاسیک

  • She was wearing a classic little black dress.


    او یک لباس کلاسیک کوچک مشکی پوشیده بود.

  • The shop specializes in classic English style.


    این فروشگاه در سبک کلاسیک انگلیسی تخصص دارد.

  • Fielding's classic novel Tom Jones


    رمان کلاسیک فیلدینگ تام جونز


  • یک گل کلاسیک دیگر از کورلی وجود دارد!

  • Then she fell over backwards into the flowerbed - it was absolutely classic!


    سپس او به عقب در تخت گل افتاد - کاملاً کلاسیک بود!

  • That was classic! That van-driver signalled right and then turned left.


    کلاسیک بود! آن راننده وانت به راست علامت داد و سپس به چپ پیچید.

  • He's a classic example of a kid who's clever but lazy.


    او یک نمونه کلاسیک از یک بچه باهوش اما تنبل است.

  • He had all the classic symptoms of the disease.


    او تمام علائم کلاسیک بیماری را داشت.

  • It's classic - you arrive at the station on time and find that the train's left early.


    کلاسیک است - به موقع به ایستگاه می‌رسید و متوجه می‌شوید که قطار زودتر حرکت کرده است.

  • She wore a classic navy suit.


    او یک کت و شلوار سرمه ای کلاسیک پوشیده بود.

  • Jane Austen's Pride and Prejudice is a classic of English literature.


    «غرور و تعصب» جین آستن یکی از آثار کلاسیک ادبیات انگلیسی است.

  • Many of the Rolling Stones' records have become rock classics.


    بسیاری از رکوردهای رولینگ استونز به آثار کلاسیک راک تبدیل شده اند.

  • I spent my childhood reading the classics.


    دوران کودکی ام را با خواندن آثار کلاسیک گذراندم.

synonyms - مترادف
  • archetypal


    نمونه اولیه


  • مدل


  • معمول

  • quintessential


    اساسی


  • استاندارد

  • paradigmatic


    پارادایماتیک


  • مشخصه

  • definitive


    قطعی

  • exemplary


    نمونه

  • textbook


    کتاب درسی

  • prototypical


    منظم


  • نماینده


  • معمولی


  • قدیمی

  • vintage


    کهن الگویی

  • archetypical


    کلاسیک

  • classical


    دفترچه کپی

  • copybook


    ایده آل


  • قابل تقلید

  • imitable


    کامل


  • نخست


  • امضا

  • signature


    دینکی-دی

  • dinki-di


    اصلی

  • staple


    موجودی


  • مشترک


  • مرسوم


  • آشنا


  • استاندارد شده انگلستان

  • prototypal


  • standardisedUK


antonyms - متضاد
  • atypical


    غیر معمول

  • odd


    فرد


  • عجیب و غریب

  • peculiar


    بی خاصیت

  • uncharacteristic


    غیر طبیعی

  • uncommon


    غیرطبیعی

  • unnatural


    استثنایی

  • untypical


    ماقبل طبیعی

  • abnormal


    عجیب

  • exceptional


    غیر متعارف

  • preternatural


    ناهنجار


  • بی رویه

  • unconventional


    نادر

  • aberrant


    غیر عادی

  • irregular


    منحصر بفرد


  • کنجکاو

  • uncustomary


    منحرف


  • ناهمسان

  • weird


    خنده دار

  • bizarre


    هتروکلیت


  • جدا شده

  • deviant


    ناسازگار


  • فوق العاده

  • eccentric


    منحرف شده


  • heteroclite


  • isolated


  • nonconforming


  • phenomenal


  • unorthodox


  • aberrated


لغت پیشنهادی

list

لغت پیشنهادی

pebbles

لغت پیشنهادی

subjected