character

base info - اطلاعات اولیه

character - شخصیت

noun - اسم

/ˈkærəktər/

UK :

/ˈkærəktə(r)/

US :

family - خانواده
characteristic
مشخصه
characterization
تعیین مشخصات
uncharacteristic
بی خاصیت
characterless
بی شخصیت
characterize
مشخص کردن
characteristically
غیر مشخصه
uncharacteristically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [character] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • شخصیت اصلی فیلم

  • a major/minor character in the book


    یک شخصیت اصلی/فرعی در کتاب

  • Who plays the main character?


    چه کسی نقش شخصیت اصلی را بازی می کند؟

  • He loves to draw and create his own cartoon characters.


    او عاشق طراحی و خلق شخصیت های کارتونی خود است.

  • Clint Eastwood's character is the most sympathetic in the movie.


    شخصیت کلینت ایستوود دلسوزترین شخصیت فیلم است.

  • He has developed a skill set from his character work in film TV and stage.


    او مجموعه ای از مهارت ها را از کاراکترهای خود در فیلم، تلویزیون و صحنه به دست آورده است.

  • to have a strong/weak character


    داشتن شخصیت قوی/ضعیف

  • character traits


    ویژگی های شخصیت

  • character defects


    نقص شخصیت

  • The book gives a fascinating insight into Mrs Obama's character.


    این کتاب بینش شگفت انگیزی از شخصیت خانم اوباما می دهد.

  • Generosity is part of the American character.


    سخاوت بخشی از شخصیت آمریکایی است.

  • Everyone admires her strength of character and determination.


    همه قدرت شخصیت و اراده او را تحسین می کنند.

  • He showed great character returning to the sport after his accident.


    او شخصیت بزرگی را در بازگشت به ورزش پس از تصادف از خود نشان داد.

  • Adventure camps are considered to be character-building (= meant to improve somebody's strong qualities).


    کمپ‌های ماجراجویی به‌عنوان شخصیت‌سازی در نظر گرفته می‌شوند (=به معنای بهبود ویژگی‌های قوی یک نفر).

  • The character of the neighbourhood hasn't changed at all.


    شخصیت محله اصلاً تغییر نکرده است.

  • I love the delicate character of the light in the evening.


    من عاشق شخصیت ظریف نور در عصر هستم.


  • پلیس به ماهیت غیرقانونی این اقدام اعتراضی اشاره کرد.

  • buildings that are very simple in character


    ساختمان هایی که از نظر خصوصیات بسیار ساده هستند

  • The modern hotels here have no real character.


    هتل های مدرن اینجا هیچ شخصیت واقعی ندارند.


  • چهره ای با شخصیت زیاد

  • There were some really strange characters hanging around the bar.


    شخصیت های واقعا عجیبی در اطراف نوار آویزان بودند.

  • She's a character!


    او یک شخصیت است!

  • She was a victim of character assassination (= an unfair attack on the good opinion people had of her).


    او قربانی ترور شخصیت (= حمله ناعادلانه به نظر خوبی که مردم نسبت به او داشتند) بود.

  • a slur/attack on his character


    توهین/حمله به شخصیت او

  • My teacher agreed to be a character witness for me in court.


    معلمم قبول کرد که در دادگاه شاهد شخصیت من باشد.


  • یک مرجع شخصیت (= نامه ای که شخصی که شما را به خوبی می شناسد به کارفرما می نویسد تا ویژگی های خوب شما را به او بگوید)

  • These are the Chinese characters meaning ‘wind’ and ‘water’.


    این حروف چینی به معنی باد و آب هستند.

  • This size of type produces a line 30 characters long.


    این اندازه از نوع خطی به طول 30 کاراکتر تولید می کند.


  • تشخیص کاراکتر نوری

  • The URL contained non-standard characters like question marks.


    URL حاوی نویسه‌های غیر استاندارد مانند علامت سؤال است.

  • Her behaviour last night was completely out of character.


    رفتار دیشب او کاملاً خارج از شخصیت بود.

synonyms - مترادف

  • طبیعت


  • شخصیت

  • constitution


    قانون اساسي

  • make-up


    آرایش

  • temperament


    خلق و خوی


  • قالب

  • disposition


    وضع

  • individuality


    فردیت

  • attributes


    ویژگی های

  • complexion


    رنگ چهره

  • persona


    مهر

  • stamp


    ذات

  • essence


    اخلاق

  • ethos


    هویت


  • ذهنیت

  • mentality


    روان

  • psyche


    روانشناسی


  • روح


  • لحن


  • صفات

  • traits


    امکانات

  • features


    ساختن


  • moldUS

  • moldUS


    moldUK

  • mouldUK


    هاله

  • temper


    خم شده

  • aura


    کالیبرUK

  • bent


    مشخصه

  • calibreUK


    هوا


  • air


antonyms - متضاد
  • notoriety


    بدنامی

  • infamy


    خواری

  • ignominy


    بی شکوهی

  • ingloriousness


    بی احترامی

  • disesteem


    شهرت بد

  • ill repute


    بدنام کردن

  • disrepute


    بی ناموسی آمریکا

  • disrespect


    dishonourUK

  • dishonorUS


    بی اعتبار کردن

  • dishonourUK


    ننگ

  • discredit


    نارضایتی آمریکا

  • stigma


    نارضایتی انگلستان

  • disfavorUS


    شرم

  • disfavourUK


    نام بد

  • shame


    بد نامی


  • بی اهمیتی


  • رد

  • unimportance


    بی توجهی

  • disapproval


    بی اهمیت بودن

  • disregard


    پستی

  • insignificance


    جهل

  • lowliness


    ناباوری

  • ill fame


    بی اخلاقی

  • neglect


    بی اعتباری

  • ignorance


    حقارت

  • disbelief


    بدنام بودن

  • immorality


    ابهام

  • disreputableness


  • inferiority


  • notoriousness


  • obscurity


لغت پیشنهادی

inaction

لغت پیشنهادی

dryness

لغت پیشنهادی

err