character
character - شخصیت
noun - اسم
UK :
US :
تعیین مشخصات
بی خاصیت
بی شخصیت
غیر مشخصه
---
the particular combination of qualities that makes someone a particular type of person
ترکیب خاصی از ویژگی هایی که از شخصی به نوع خاصی از افراد تبدیل می شود
یک شخص در یک کتاب، نمایشنامه، فیلم و غیره
فردی از نوع خاص، به ویژه یک نوع عجیب یا نادرست
یک فرد جالب و غیر معمول
the particular combination of features and qualities that makes a thing or place different from all others
ترکیب خاصی از ویژگی ها و کیفیت هایی که یک چیز یا مکان را از بقیه متفاوت می کند
a combination of qualities such as courage loyalty, and honesty that are admired and regarded as valuable
ترکیبی از ویژگیهایی مانند شجاعت، وفاداری و صداقت که مورد تحسین قرار میگیرند و ارزشمند تلقی میشوند.
کیفیتی که کسی یا چیزی را خاص و جالب می کند
نظری که مردم در مورد اینکه آیا شما آدم خوبی هستید و می توان به او اعتماد کرد، دارند
یک حرف، علامت یا علامتی که در نوشتن، چاپ یا روی رایانه استفاده می شود
یک عدد، حرف یا علامت دیگری که در رایانه استفاده می شود
ترکیب خاصی از خصوصیات در یک فرد یا مکان که آنها را از دیگران متمایز می کند
qualities that are interesting and unusual
ویژگی هایی که جالب و غیرعادی هستند
کیفیت مصمم بودن و توانایی مقابله با شرایط دشوار
شخصی که در یک فیلم، نمایشنامه یا داستان نمایش داده می شود
یک شخص، به خصوص زمانی که شما کیفیت خاصی را توصیف می کنید که آنها دارند
someone whose behaviour is different from most people's, especially in a way that is interesting or funny
کسی که رفتارش با رفتار اکثر مردم متفاوت است، به خصوص به شکلی که جالب یا خنده دار باشد
یک حرف، عدد، یا علامت یا علامت دیگری که در نوشتن یا چاپ استفاده می شود، یا فضایی که یکی از اینها اشغال می کند
the particular combination of things about a person or place esp. things you cannot see that make that person or place different from others
ترکیب خاصی از چیزها در مورد یک شخص یا مکان، به ویژه. چیزهایی که نمی توانید ببینید، آن شخص یا مکان را از دیگران متمایز می کند
شخصیت اغلب به صورت مثبت به معنای ویژگی هایی است که جالب و غیرعادی هستند
شخصیت نیز یک شخص است، به ویژه. با اشاره به ویژگی خاصی که فرد دارد
یک حرف، عدد، یا علامت دیگری که در نوشتن بهویژه در متن چاپی یا رایانه استفاده میشود
کارمن ماورا نقش پپا پرشور و زیبا، شخصیت اصلی فیلم کارگردان پدرو آلمودوار را بازی می کند.
Carmen Maura plays the passionate, beautiful Pepa, the central character of director Pedro Almodovar's movie.
الیس مردی با شخصیت استثنایی است.
بنابراین، وقتی آن را در متن وارد میکنید، کاراکترهای موجود به سمت راست و پایین حرکت میکنند تا فضا ایجاد شود.
شخصیت های زن او اغلب روابط قوی و مهمی با زنان دیگر دارند.
نام هر گروه برگرفته از یک شخصیت خیالی مانند میکی ماوس است.
ادبیات کهن از شخصیت های داستانی برای نشان دادن معضلات اخلاقی استفاده می کند.
Ancient literature uses fictional characters to illustrate moral dilemmas.
شوهرش مردی با شخصیت بود که مورد علاقه و احترام همکارانش بود.
رفتار دیشب او چیزهای زیادی را در مورد شخصیت او فاش کرد.
رکس ممکن است برای بسیاری از مردان بت ایده آل باشد، اما شما باید با بازی شخصیت او در بازی کنار بیایید.
Rex may be the ideal idol to many men but you will have to settle with playing his character in the game.
شخصیت اصلی فیلم
یک شخصیت اصلی/فرعی در کتاب
چه کسی نقش شخصیت اصلی را بازی می کند؟
او عاشق طراحی و خلق شخصیت های کارتونی خود است.
شخصیت کلینت ایستوود دلسوزترین شخصیت فیلم است.
او مجموعه ای از مهارت ها را از کاراکترهای خود در فیلم، تلویزیون و صحنه به دست آورده است.
داشتن شخصیت قوی/ضعیف
character traits
ویژگی های شخصیت
character defects
نقص شخصیت
این کتاب بینش شگفت انگیزی از شخصیت خانم اوباما می دهد.
سخاوت بخشی از شخصیت آمریکایی است.
همه قدرت شخصیت و اراده او را تحسین می کنند.
او شخصیت بزرگی را در بازگشت به ورزش پس از تصادف از خود نشان داد.
Adventure camps are considered to be character-building (= meant to improve somebody's strong qualities).
کمپهای ماجراجویی بهعنوان شخصیتسازی در نظر گرفته میشوند (=به معنای بهبود ویژگیهای قوی یک نفر).
شخصیت محله اصلاً تغییر نکرده است.
من عاشق شخصیت ظریف نور در عصر هستم.
پلیس به ماهیت غیرقانونی این اقدام اعتراضی اشاره کرد.
ساختمان هایی که از نظر خصوصیات بسیار ساده هستند
هتل های مدرن اینجا هیچ شخصیت واقعی ندارند.
چهره ای با شخصیت زیاد
شخصیت های واقعا عجیبی در اطراف نوار آویزان بودند.
She's a character!
او یک شخصیت است!
She was a victim of character assassination (= an unfair attack on the good opinion people had of her).
او قربانی ترور شخصیت (= حمله ناعادلانه به نظر خوبی که مردم نسبت به او داشتند) بود.
توهین/حمله به شخصیت او
معلمم قبول کرد که در دادگاه شاهد شخصیت من باشد.
a character reference (= a letter that a person who knows you well writes to an employer to tell them about your good qualities)
یک مرجع شخصیت (= نامه ای که شخصی که شما را به خوبی می شناسد به کارفرما می نویسد تا ویژگی های خوب شما را به او بگوید)
این حروف چینی به معنی باد و آب هستند.
این اندازه از نوع خطی به طول 30 کاراکتر تولید می کند.
optical character recognition
تشخیص کاراکتر نوری
URL حاوی نویسههای غیر استاندارد مانند علامت سؤال است.
رفتار دیشب او کاملاً خارج از شخصیت بود.
طبیعت
شخصیت
constitution
قانون اساسي
make-up
آرایش
temperament
خلق و خوی
قالب
disposition
وضع
individuality
فردیت
attributes
ویژگی های
complexion
رنگ چهره
persona
مهر
stamp
ذات
essence
اخلاق
ethos
هویت
ذهنیت
mentality
روان
psyche
روانشناسی
روح
لحن
صفات
traits
امکانات
features
ساختن
moldUS
moldUS
moldUK
mouldUK
هاله
temper
خم شده
aura
کالیبرUK
bent
مشخصه
calibreUK
هوا
notoriety
بدنامی
infamy
خواری
ignominy
بی شکوهی
ingloriousness
بی احترامی
disesteem
شهرت بد
ill repute
بدنام کردن
disrepute
بی ناموسی آمریکا
disrespect
dishonourUK
dishonorUS
بی اعتبار کردن
dishonourUK
ننگ
discredit
نارضایتی آمریکا
stigma
نارضایتی انگلستان
disfavorUS
شرم
disfavourUK
نام بد
shame
بد نامی
بی اهمیتی
رد
unimportance
بی توجهی
disapproval
بی اهمیت بودن
disregard
پستی
insignificance
جهل
lowliness
ناباوری
ill fame
بی اخلاقی
neglect
بی اعتباری
ignorance
حقارت
disbelief
بدنام بودن
immorality
ابهام
disreputableness
inferiority
notoriousness
obscurity