supply

base info - اطلاعات اولیه

supply - عرضه

noun - اسم

/səˈplaɪ/

UK :

/səˈplaɪ/

US :

family - خانواده
supplier
تامین کننده
supply
عرضه
google image
نتیجه جستجوی لغت [supply] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Advances in agriculture increased the food supply.


    پیشرفت در کشاورزی باعث افزایش عرضه مواد غذایی شد.

  • Demand for skilled labour outstrips supply.


    تقاضا برای نیروی کار ماهر از عرضه بیشتر است.

  • We ordered a month's supply of oil.


    یک ماهه نفت سفارش دادیم.

  • We cannot guarantee adequate supplies of raw materials.


    ما نمی توانیم تامین مواد خام کافی را تضمین کنیم.

  • Our supplies were running out.


    ذخایر ما رو به اتمام بود.

  • food and medical supplies for refugees


    مواد غذایی و تجهیزات پزشکی برای پناهندگان

  • the electricity/energy/gas supply


    تامین برق/انرژی/گاز

  • The storm disrupted the town's power supply.


    طوفان برق این شهر را مختل کرد.

  • A stroke is caused by disruption to the blood supply to the brain.


    سکته مغزی به دلیل اختلال در خون رسانی به مغز ایجاد می شود.

  • the supply of goods and services


    عرضه کالا و خدمات


  • قرارداد برای تامین چوب

  • Basic foodstuffs were in short supply.


    مواد غذایی اساسی با کمبود مواجه بود.

  • Sunshine will be in short supply for the west coast.


    آفتاب برای سواحل غربی کم خواهد بود.

  • Safe drinking water is in desperately short supply.


    آب آشامیدنی سالم به شدت کمبود دارد.

  • Supplies of food are almost exhausted.


    ذخایر مواد غذایی تقریبا تمام شده است.

  • By the end of the winter the supply of grain was severely depleted.


    در پایان زمستان ذخایر غلات به شدت کاهش یافت.

  • Domestic coal supplies were more plentiful in the 1950s.


    ذخایر زغال سنگ داخلی در دهه 1950 فراوانتر بود.

  • He has an endless supply of corny jokes.


    او ذخایر بی پایانی از جوک های عجیب و غریب دارد.

  • Hurry, as we only have a limited supply of these TVs in stock!


    عجله کنید، زیرا ما فقط تعداد محدودی از این تلویزیون ها را در انبار داریم!

  • I went to the office supply store.


    به فروشگاه لوازم اداری رفتم.

  • The injured climbers had only meagre supplies of water and peanuts to live off.


    کوهنوردان مجروح فقط ذخایر ناچیزی از آب و بادام زمینی برای زندگی داشتند.


  • اندازه گیری کل عرضه پول در گردش غیرممکن است.

  • Make sure you have an adequate supply of brochures.


    مطمئن شوید که بروشورهای کافی در اختیار دارید.

  • The body needs a fresh supply of vitamin C every day.


    بدن هر روز به منبع تازه ای از ویتامین C نیاز دارد.

  • The farmers depend on a casual labour supply at harvest time.


    کشاورزان در زمان برداشت به یک نیروی کار معمولی وابسته هستند.

  • The studio produced a steady supply of good films.


    استودیو عرضه ثابتی از فیلم های خوب تولید کرد.

  • There will soon be a shortfall in supply of qualified young people.


    به زودی کمبود نیروی جوان واجد شرایط وجود خواهد داشت.


  • ما باید یک منبع خوب آبجو برای مهمانی دراز بکشیم.

  • a supply of spare batteries


    تامین باتری های یدکی

  • the provision of a reliable supply of clean water to rural communities


    تامین آب سالم و مطمئن برای جوامع روستایی

  • The Red Cross flew emergency food supplies into the war zone.


    صلیب سرخ مواد غذایی اضطراری را به منطقه جنگی فرستاد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • withhold


    خودداری کنید


  • حفظ


  • نگه دارید


  • نگاه داشتن

  • reserve


    ذخیره


  • کاهش می یابد


  • عقب نگه دارید


  • عقب بایست


  • گرفتن


  • رد کردن


  • انکار


  • خرید

  • buy


    پنهان کردن، پوشاندن

  • conceal


    پنهان شدن


  • مبله کردن

  • unfurnish


    کنار کشیدن


  • جمع آوری کنید


  • بردن


  • درآوردن

  • unclothe


    احتکار

  • hoard


    بی توجهی

  • neglect


    برداشتن


  • دلسرد کردن

  • discourage


    منصرف کردن

  • dissuade


    صدمه


  • وارد كردن

  • import


    اشتباه تخصیص دهد

  • misallocate


    جمع آوری


  • اجازه ندادن

  • disallow


    راز


لغت پیشنهادی

bowdlerized

لغت پیشنهادی

estate agent

لغت پیشنهادی

abjure