supply
supply - عرضه
noun - اسم
UK :
US :
تامین کننده
مقداری از چیزی که برای استفاده در دسترس است
وقتی چیزی عرضه می کنید
to provide people with something that they need or want especially regularly over a long period of time
فراهم کردن چیزی که به مردم نیاز دارند یا می خواهند، به ویژه به طور منظم در یک دوره زمانی طولانی
برای ارائه کالا یا خدمات به مشتریان، به ویژه به طور منظم و در مدت زمان طولانی
دادن چیزی که به کسی می خواهد یا نیاز دارد
مقداری از چیزی که برای فروش، خرید، استفاده و غیره در دسترس است
اگر چیزی کم باشد، مقدار بسیار کمی از آن در دسترس است
سیستمی که آب، گاز و غیره را تامین می کند
عمل تامین چیزی
to provide something that is wanted or needed, often in large quantities and over a long period of time
برای ارائه چیزی که مورد نیاز یا مورد نیاز است، اغلب در مقادیر زیاد و در مدت زمان طولانی
غذا یا سایر چیزهای لازم برای زندگی
مقداری از چیزهای موجود
سیستمی که برای تامین گاز، برق و غیره به مردم استفاده می شود
اگر چیزی کم باشد، مقدار کمی از آن موجود است
برای فراهم کردن چیزی که مورد نیاز یا خواسته است، یا برای کسی آنچه را که شخص نیاز دارد یا می خواهد فراهم کند
to provide something that is needed or wanted, or to provide someone with what the person needs or wants
برای ارائه مواد، یا کالاها و خدمات
دادن چیزی که به کسی یا چیزی لازم است
عمل ارائه چیزی
سیستمی که برای تامین گاز، برق و غیره به مشتریان استفاده می شود
غذا یا سایر چیزهایی که برای زندگی ضروری است
چیزهایی که برای یک هدف خاص ضروری هستند
در عرض یک هفته، یک و نیم میلیون مرد، با تدارکات فراوان، در موقعیتی قرار گرفتند که برای یک حمله انبوه قرار گرفتند.
Within a week one and a half million men, with abundant supplies, were in position for a massed attack.
اندازه حق بیمه یا تخفیف برای یک ارز به تقاضا و عرضه در بازار آتی برای آن بستگی دارد.
The size of a premium or discount for a currency depends on demand and supply in the forward market for it.
با کم شدن ذخایر خون به اهداکنندگان بیشتری نیاز است.
بیمار دچار کاهش ناگهانی خون رسانی به بخشی از مغزش شد.
تامین برق در مناطق کوهستانی کشور از اطمینان کمتری برخوردار است.
ما باید راههایی برای تامین عادلانه مواد غذایی که به نیروهای بازار خام وابسته نباشد، پیدا کنیم.
We have to find ways of providing an equitable supply of food that does not depend upon crude market forces.
ذخایر مواد غذایی در کمپ از قبل رو به اتمام بود.
ذخایر سوخت کشور برای همیشه دوام نخواهد داشت.
این بیمارستان مقدار زیادی خون برای استفاده در مواقع اضطراری دارد.
پیشرفت در کشاورزی باعث افزایش عرضه مواد غذایی شد.
تقاضا برای نیروی کار ماهر از عرضه بیشتر است.
یک ماهه نفت سفارش دادیم.
ما نمی توانیم تامین مواد خام کافی را تضمین کنیم.
ذخایر ما رو به اتمام بود.
مواد غذایی و تجهیزات پزشکی برای پناهندگان
تامین برق/انرژی/گاز
طوفان برق این شهر را مختل کرد.
سکته مغزی به دلیل اختلال در خون رسانی به مغز ایجاد می شود.
عرضه کالا و خدمات
قرارداد برای تامین چوب
مواد غذایی اساسی با کمبود مواجه بود.
آفتاب برای سواحل غربی کم خواهد بود.
آب آشامیدنی سالم به شدت کمبود دارد.
ذخایر مواد غذایی تقریبا تمام شده است.
در پایان زمستان ذخایر غلات به شدت کاهش یافت.
ذخایر زغال سنگ داخلی در دهه 1950 فراوانتر بود.
او ذخایر بی پایانی از جوک های عجیب و غریب دارد.
عجله کنید، زیرا ما فقط تعداد محدودی از این تلویزیون ها را در انبار داریم!
به فروشگاه لوازم اداری رفتم.
کوهنوردان مجروح فقط ذخایر ناچیزی از آب و بادام زمینی برای زندگی داشتند.
اندازه گیری کل عرضه پول در گردش غیرممکن است.
مطمئن شوید که بروشورهای کافی در اختیار دارید.
بدن هر روز به منبع تازه ای از ویتامین C نیاز دارد.
کشاورزان در زمان برداشت به یک نیروی کار معمولی وابسته هستند.
استودیو عرضه ثابتی از فیلم های خوب تولید کرد.
به زودی کمبود نیروی جوان واجد شرایط وجود خواهد داشت.
ما باید یک منبع خوب آبجو برای مهمانی دراز بکشیم.
تامین باتری های یدکی
تامین آب سالم و مطمئن برای جوامع روستایی
صلیب سرخ مواد غذایی اضطراری را به منطقه جنگی فرستاد.
فراهم کند
دادن
استطاعت داشتن
dispense
توزیع
furnish
مبله کردن
تولید کردن
موجودی
ارائه
پیشنهاد
proffer
فروش
پرداخت
disburse
توزیع کردن
تدارک
مجلل
lavish
فروشگاه
purvey
بازده
تطبیق
توافق
accommodate
خرس
accord
آوردن
وزیر
خدمت
سهام
به اشتراک بگذارند
حاضر
impart
معامله در
تهیه کردن
جزوه
cater in
در دسترس قرار دهد
withhold
خودداری کنید
حفظ
نگه دارید
نگاه داشتن
reserve
ذخیره
کاهش می یابد
عقب نگه دارید
عقب بایست
گرفتن
رد کردن
انکار
خرید
پنهان کردن، پوشاندن
conceal
پنهان شدن
مبله کردن
unfurnish
کنار کشیدن
جمع آوری کنید
بردن
درآوردن
unclothe
احتکار
hoard
بی توجهی
neglect
برداشتن
دلسرد کردن
discourage
منصرف کردن
dissuade
صدمه
وارد كردن
import
اشتباه تخصیص دهد
misallocate
جمع آوری
اجازه ندادن
disallow
راز