action

base info - اطلاعات اولیه

action - عمل

noun - اسم

/ˈækʃn/

UK :

/ˈækʃn/

US :

family - خانواده
act
عمل کنید
inaction
بی عملی
activity
فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
reaction
واکنش
interaction
اثر متقابل
overacting
بیش فعالی
acting
بازیگری
active
فعال
inactive
غیر فعال
overact
بیش از حد عمل کنید
actively
به طور فعال
google image
نتیجه جستجوی لغت [action] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The time has come for action if these beautiful animals are to survive.


    اگر قرار است این حیوانات زیبا زنده بمانند، زمان اقدام فرا رسیده است.

  • to threaten/demand/call for action


    تهدید کردن / تقاضا / درخواست برای اقدام

  • Firefighters took action immediately to stop the blaze spreading.


    آتش نشانان بلافاصله برای جلوگیری از گسترش آتش وارد عمل شدند.

  • Divers were close at hand ready to go into action if the stunt went wrong.


    غواصان در نزدیکی دست بودند و آماده بودند تا در صورت اشتباه بودن شیرین کاری وارد عمل شوند.

  • What is the best course of action in the circumstances?


    بهترین اقدام در این شرایط چیست؟

  • She began to explain her plan of action to the group.


    او شروع به توضیح برنامه اقدام خود برای گروه کرد.

  • The men face disciplinary action.


    این مردان با برخورد انضباطی روبرو می شوند.


  • هر یک از ما باید مسئولیت اعمال خود را بپذیریم.

  • They sought to justify their actions.


    آنها به دنبال توجیه اقدامات خود بودند.

  • Workers voted in favour of strike action.


    کارگران به اعتصاب رای مثبت دادند.

  • They called off their action at 7.40 am after the meeting was arranged.


    آنها پس از تنظیم جلسه، اقدام خود را در ساعت 7:40 صبح متوقف کردند.

  • Unions said the action could be suspended early on Friday if talks between the two sides resumed.


    اتحادیه ها گفته اند که در صورت از سرگیری مذاکرات بین دو طرف، این اقدام در اوایل روز جمعه به حالت تعلیق در خواهد آمد.

  • The government began taking a hard line against labour actions.


    دولت موضع سختی را در برابر اقدامات کارگری اتخاذ کرد.

  • A libel action is being brought against the magazine that published the article.


    علیه مجله ای که این مقاله را منتشر کرده است، اقدام به تهمت زدن کرده است.

  • He is considering taking legal action against the hospital.


    او در حال بررسی اقدامات قانونی علیه بیمارستان است.

  • The possibility of taking military action has not been ruled out.


    احتمال اقدام نظامی نیز منتفی نیست.

  • I never saw action during the war.


    من هرگز در طول جنگ اقدامی ندیدم.

  • soldiers killed in action


    سربازانی که در عملیات کشته شدند

  • The action takes place in France.


    اکشن در فرانسه می گذرد.

  • I like films with plenty of action.


    من فیلم هایی با اکشن زیاد را دوست دارم.

  • New York is where the action is.


    نیویورک جایی است که عمل است.


  • اگر می‌خواهید بدانید که همه اقدامات اینجا کجاست، فقط از جو بپرسید.

  • Vitamin D can be made in the body by the action of sunlight on the skin.


    ویتامین D می تواند با اثر نور خورشید بر روی پوست در بدن ساخته شود.

  • The action of the rushing water cleans the gully.


    عمل جریان آب خندق را تمیز می کند.


  • مطالعه عملکرد کبد

  • Just press the button to see your favourite character in action.


    فقط دکمه را فشار دهید تا شخصیت مورد علاقه خود را در عمل ببینید.

  • I've yet to see all the players in action.


    من هنوز تمام بازیکنان را در حال فعالیت ندیده ام.

  • I have not yet seen the machines in action.


    من هنوز ماشین ها را در عمل ندیده ام.

  • The new plan for traffic control is being put into action on an experimental basis.


    طرح جدید کنترل ترافیک به صورت آزمایشی در حال اجراست.

  • We need to put these ideas into action.


    ما باید این ایده ها را عملی کنیم.

  • Jon will be out of action for weeks with a broken leg.


    جون با پا شکسته هفته ها از میادین دور خواهد بود.

synonyms - مترادف
  • execution


    اجرا

  • maneuverUS


    مانور ایالات متحده

  • manoeuvreUK


    مانور انگلستان

  • mechanics


    مکانیک


  • سازوکار


  • حرکت - جنبش


  • کارایی


  • تکنیک

  • act


    عمل کنید


  • فعالیت


  • حرکت


  • جنبش


  • روند


  • کار کردن

  • exploit


    بهره برداری

  • feat


    شاهکار


  • فرم

  • machination


    ماشینکاری


  • عمل


  • سبک


  • رویکرد

  • deed


    سند - سند قانونی

  • enactment


    تصویب


  • روش


  • ژست

  • handiwork


    کار دستی

  • implementation


    پیاده سازی


  • روال


  • کار می کند


  • workings


antonyms - متضاد
  • nonmovement


    غیرحرکتی

  • inflexibility


    انعطاف ناپذیری

  • rigidity


    سختی

  • stiffness


    سفتی، سختی

  • woodenness


    چوبی بودن

  • motionlessness


    بی حرکتی

  • stillness


    سکون

  • immobility


    ایستایی

  • immovability


    عدم حرکت

  • stasis



لغت پیشنهادی

trinidad

لغت پیشنهادی

arbitrary

لغت پیشنهادی

ages