plan

base info - اطلاعات اولیه

plan - طرح

noun - اسم

/plæn/

UK :

/plæn/

US :

family - خانواده
planner
برنامه ریز
planning
برنامه ریزی
unplanned
بدون برنامه ریزی
plan
طرح
google image
نتیجه جستجوی لغت [plan] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [plan] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Do you have any plans for the summer?


    آیا برای تابستان برنامه ای دارید؟

  • There are no plans to build new offices.


    هیچ برنامه ای برای ساخت دفاتر جدید وجود ندارد.


  • بهترین برنامه شما (= بهترین کار) این است که با ماشین بروید.

  • There's been a change of plan.


    برنامه تغییر کرده است

  • We can't change our plans now.


    اکنون نمی توانیم برنامه هایمان را تغییر دهیم.

  • She told us about her future plans.


    او از برنامه های آینده اش به ما گفت.

  • retirement/travel/wedding plans


    برنامه های بازنشستگی / سفر / عروسی


  • یک برنامه اقدام


  • یک برنامه عمل

  • a development/management plan


    یک برنامه توسعه/مدیریت

  • a five-point plan


    یک طرح پنج نقطه ای

  • a three-year plan


    یک برنامه سه ساله

  • These ambitious plans were continually revised.


    این برنامه های بلندپروازانه به طور مستمر مورد بازنگری قرار می گرفتند.

  • The company has developed a five-year strategic plan.


    این شرکت یک برنامه استراتژیک پنج ساله تدوین کرده است.

  • We need to make plans for the future.


    ما باید برای آینده برنامه ریزی کنیم.

  • Both sides agreed to a detailed plan for keeping the peace.


    هر دو طرف با یک طرح دقیق برای حفظ صلح موافقت کردند.

  • contingency plans for dealing with an epidemic


    برنامه های اضطراری برای مقابله با یک اپیدمی

  • The government has announced plans to create one million new training places.


    دولت برنامه هایی را برای ایجاد یک میلیون مکان آموزشی جدید اعلام کرده است.

  • to develop/devise a plan


    برای توسعه / طراحی یک برنامه

  • to unveil/outline a plan


    رونمایی / طرح کلی یک طرح


  • برای اجرای یک طرح

  • to stick to/change a plan


    پایبند ماندن/تغییر برنامه


  • امیدواریم همه چیز طبق برنامه پیش برود.

  • Under this plan 98% of all Americans will get a tax cut.


    بر اساس این طرح، 98 درصد از کل آمریکایی ها کاهش مالیات خواهند داشت.

  • Do you have a plan of the museum?


    آیا طرحی از موزه دارید؟

  • We asked for a street plan of the city.


    طرح خیابان شهر را خواستیم.

  • The original plans of the building have not survived.


    نقشه های اولیه ساختمان باقی نمانده است.

  • The architect is drawing up plans for the new offices.


    معمار در حال طراحی نقشه هایی برای دفاتر جدید است.

  • Plans for our extension have been submitted for approval.


    طرح های تمدید ما برای تصویب ارائه شده است.

  • A final version of the plans and specifications has been produced.


    نسخه نهایی پلان ها و مشخصات تولید شده است.

  • a seating plan (= showing where each person will sit for example at a dinner)


    برنامه نشستن (= نشان دادن جایی که هر فرد می‌نشیند، مثلاً در یک شام)

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • improvisation


    ابتکار

  • spontaneity


    خودانگیختگی

  • extemporisationUK


    صادرات انگلستان

  • extemporizationUS


    خارجی سازی ایالات متحده

  • ad-libbing


    تبلیغاتی

  • impulse


    تکانه

  • compulsion


    اجبار

  • ad-lib


    ad-lib

  • autoschediasm


    اتواسکدیایسم

  • instinct


    غریزه

  • creativeness


    خلاقیت

  • inventiveness


    اختراع

  • lateral thinking


    تفکر جانبی

  • whim


    هوی و هوس

  • whimsy


    هوس باز

  • impulsion


  • vagary


لغت پیشنهادی

tournament

لغت پیشنهادی

elevates

لغت پیشنهادی

cantor