stranglehold

base info - اطلاعات اولیه

stranglehold - خفه کردن

noun - اسم

/ˈstræŋɡlhəʊld/

UK :

/ˈstræŋɡlhəʊld/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stranglehold] در گوگل
description - توضیح

  • کنترل کامل بر یک موقعیت، سازمان و غیره

  • a strong hold around someone’s neck that stops them from breathing


    نگه داشتن محکم در اطراف گردن کسی که او را از نفس کشیدن باز می دارد


  • کنترل کامل بر یک بازار، صنعت یا موقعیت خاص


  • موقعیت کنترل کامل که مانع از پیشرفت چیزی می شود


  • کنترل کامل بر بازار، یک صنعت و غیره که اجازه رقابت منصفانه را از سایر مشاغل نمی دهد

  • The balance of payments has become a stranglehold.


    تراز پرداخت ها تبدیل به یک قفل شده است.

  • That marks a victory for Microsoft and breaks a stranglehold that Netscape was putting on the telecommunications industry.


    این یک پیروزی برای مایکروسافت است و مانعی را که نت اسکیپ در صنعت مخابرات ایجاد کرده بود، می شکند.

  • For years, two giant recording companies have had a stranglehold on the CD market.


    سال‌هاست که دو شرکت غول‌پیکر ضبط صدا در بازار سی‌دی گیر کرده‌اند.

  • All is slanted to maintaining the Establishment stranglehold on vast tracts of land for their own selfish playgrounds.


    همه مایل به حفظ قله استقرار در زمین های وسیع برای زمین های بازی خودخواهانه خود هستند.

  • He is down but his stranglehold on the retail jewellery scene means that no one should say he is out.


    او پایین است، اما خفه شدن او در صحنه خرده فروشی جواهرات به این معنی است که هیچ کس نباید بگوید او بیرون است.

  • Satellite TV should at last break the stranglehold of the big national TV channels.


    تلویزیون ماهواره ای بالاخره باید بند شبکه های بزرگ تلویزیون ملی را بشکند.

  • Farmers with reasonable sized holdings were in a matter of years freed from the stranglehold of money lenders.


    کشاورزان دارای اندازه معقول در عرض چند سال از بند وام دهندگان پول رها شدند.

  • Even now Marie could sense that the stranglehold of her rage had been broken.


    حتی اکنون، ماری می‌توانست حس کند که بند خشم او شکسته شده است.

example - مثال
  • Both arms were around his neck in a stranglehold.


    هر دو دستش به صورت خفه دور گردنش بود.

  • The company now had a stranglehold on the market.


    این شرکت اکنون در بازار یک گلوله خفه شده بود.

  • attempts to break the US stranglehold on the industry


    تلاش برای شکستن بن بست آمریکا در صنعت

  • The two major companies have been tightening their stranglehold on the beer market.


    این دو شرکت بزرگ در حال تشدید محدودیت‌های خود در بازار آبجو بوده‌اند.

  • The Association campaigned for America to break the stranglehold of foreign oil.


    انجمن برای شکستن قبضه نفت خارجی از آمریکا مبارزه کرد.

  • The banks still have a stranglehold on the credit card market despite many new providers offering lower interest rates.


    علیرغم اینکه بسیاری از ارائه دهندگان جدید نرخ های بهره پایین تری را ارائه می دهند، بانک ها همچنان در بازار کارت های اعتباری گیر کرده اند.

synonyms - مترادف
  • grip


    گرفتن

  • choke


    خفه کردن


  • کنترل

  • domination


    سلطه

  • dominion


    انحصار

  • monopoly


    قدرت


  • تاب خوردن

  • sway


    کلاچ ها

  • clutches


    فهم

  • grasp


    نگه دارید


  • سرکوب

  • suppression


    دستگیره آهنی

  • iron grip


    برتری


  • فرمان

  • ascendancy


    تسلط


  • سلطنت کنند

  • mastery


    قانون

  • reign


    کلاچ


  • نفوذ

  • clutch


    بازو

  • dominance


    مهار


  • مالکیت

  • arm


    ستم

  • reins


    تصدی

  • possession


    شارژ

  • tyranny


    نگه داشتن

  • tenure


    چنگال مرگ


  • آغوش شیطانی

  • keeping


  • death grip


  • evil embrace


antonyms - متضاد
  • impotence


    ناتوانی جنسی

  • impotency


    عدم درک

  • incomprehension


    ناتوانی

  • noncomprehension


    جهل

  • powerlessness


    تصور غلط

  • ignorance


    سوء تفاهم

  • misconception


    رهایی

  • misunderstanding


    ضعف


  • weakness


لغت پیشنهادی

pats

لغت پیشنهادی

tokyo

لغت پیشنهادی

accessorizing