gold

base info - اطلاعات اولیه

gold - طلا

noun - اسم

/ɡəʊld/

UK :

/ɡəʊld/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [gold] در گوگل
description - توضیح
  • a valuable soft yellow metal that is used to make coins, jewellery etc. It is a chemical element: symbol Au


    یک فلز زرد نرم با ارزش که برای ساختن سکه، جواهرات و غیره استفاده می شود. این یک عنصر شیمیایی است: نماد Au

  • coins, jewellery etc made of gold


    سکه، جواهرات و غیره ساخته شده از طلا

  • the colour of gold


    رنگ طلایی

  • a gold medal


    یک مدال طلا

  • made of gold


    ساخته شده از طلا

  • having the colour of gold


    داشتن رنگ طلایی


  • یک فلز نرم با ارزش که برای ساخت جواهرات، سکه و غیره استفاده می شود و قبلاً در سیستمی استفاده می شد که در آن ارزش واحد استاندارد یک ارز برابر با وزن ثابت طلا با کیفیت خاص است.


  • برای انجام یک کشف مفید یا ارزشمند که پول زیادی به همراه خواهد داشت

  • a chemical element that is a valuable shiny, yellow metal used to make coins and jewellery


    یک عنصر شیمیایی که فلزی با ارزش، براق و زرد رنگ است که برای ساختن سکه و جواهرات استفاده می شود


  • یک دیسک کوچک طلا که به کسی که در یک مسابقه برنده می شود، به خصوص در یک ورزش داده می شود


  • چیزی که بسیار خاص یا ارزشمند است

  • made of gold or the colour of gold


    ساخته شده از طلا، یا رنگ طلا

  • a soft yellow metal that is highly valued and used esp. in jewelry and as a form of wealth


    یک فلز نرم و زرد رنگ که ارزش زیادی دارد و از آن استفاده می شود. در جواهرات و به عنوان نوعی ثروت


  • (از) رنگ زرد روشن

  • a valuable metal that is traded, bought and sold, and is used by some governments as a currency


    فلزی با ارزش که معامله، خرید و فروش می شود و توسط برخی دولت ها به عنوان ارز استفاده می شود

  • Like Coe, Abrahams finished with a gold and silver.


    مانند کو، آبراهامز با یک طلا و نقره به پایان رسید.

  • The finest gold has been changing hands in London - the world's biggest market - for £190 an ounce.


    بهترین طلا در لندن - بزرگترین بازار جهان - به قیمت 190 پوند در هر اونس تغییر کرده است.

  • A weekend's sport in California no longer requires a surfboard: panning for gold is now the sport of choice.


    ورزش آخر هفته در کالیفرنیا دیگر نیازی به تخته موج‌سواری ندارد: حرکت برای طلا اکنون بهترین ورزش است.

  • Meredith caught the glint of gold in the thread.


    مردیث درخشش طلا را در نخ گرفت.

  • Sales of gold from central banks were needed to fill the gap Gold Fields said.


    گلد فیلدز گفت که فروش طلا از بانک های مرکزی برای پر کردن این شکاف مورد نیاز است.

  • The flag's colors are red gold and blue.


    رنگ های این پرچم قرمز، طلایی و آبی است.

  • His hair was red so that Rostov knew that he was Altun, but there were strands of silver among the gold.


    موهای او قرمز بود، به طوری که روستوف می دانست که او آلتون است، اما در میان طلاها رشته های نقره وجود داشت.

  • Hanson won the gold in the 100-meter dash.


    هانسون در دوی 100 متر طلا گرفت.

example - مثال
  • gold coins/jewellery


    سکه طلا / جواهرات

  • He always wore a gold chain.


    همیشه زنجیر طلا می‌بست.

  • a gold ring/watch/necklace/bracelet


    انگشتر/ساعت/گردنبند/دستبند طلا


  • کاهش قیمت طلا

  • The rubies were set in 18-carat gold.


    یاقوت‌ها با طلای 18 عیار ساخته شده بودند.

  • made of solid/pure gold


    ساخته شده از طلای جامد/خالص

  • The hotel was dripping with (= decorated with a lot of) gold.


    هتل از (= با مقدار زیادی) طلا می چکید.

  • They're stockpiling dollars the way nations used to hoard gold.


    آنها دلارها را به روشی که کشورها احتکار می کردند، ذخیره می کنند.

  • the country’s gold reserves


    ذخایر طلای کشور

  • falling government gold stocks


    سقوط سهام طلای دولتی

  • The team look set to win Olympic gold.


    به نظر می رسد این تیم برای کسب طلای المپیک آماده است.

  • He won three golds and a bronze.


    او سه طلا و یک برنز کسب کرد.

  • a sunset of burnished gold


    غروبی از طلای براق

  • His hair was a pale gold.


    موهایش طلایی کم رنگ بود.

  • I love the reds and golds of autumn.


    من عاشق قرمزها و طلاهای پاییز هستم.

  • The kids have been as good as gold all day.


    بچه ها تمام روز به خوبی طلا بودند.

  • He has struck gold with his latest novel.


    او با آخرین رمان خود طلایی را به دست آورده است.

  • A good mechanic is worth his weight in gold.


    یک مکانیک خوب به وزن طلا می ارزد.

  • He spent weeks panning for gold in the river.


    او هفته‌ها در رودخانه به دنبال طلا بود.

  • In the afternoon he struck a rich vein of gold.


    بعدازظهر به رگ غنی از طلا برخورد کرد.

  • She got a gold in the long jump.


    او در پرش طول یک طلا گرفت.

  • She's going for gold this time.


    او این بار برای طلا می رود.

  • gold jewellery


    جواهرات طلا

  • a gold watch/necklace


    ساعت/گردنبند طلا

  • He's running so well - surely he'll take the gold.


    او خیلی خوب می دود - مطمئناً او طلا را خواهد گرفت.

  • The new show is pure comedy gold.


    نمایش جدید طلای کمدی خالص است.

  • Neither film seemed like box-office gold before it opened.


    هیچ کدام از این دو فیلم قبل از اکران شبیه به طلای گیشه نبودند.

  • a gold dome


    یک گنبد طلا


  • رنگ طلایی

  • The price of gold reached a new high Thursday.


    قیمت طلا روز پنجشنبه به بالاترین حد خود رسید.

  • She wears lots of gold jewelry.


    او جواهرات طلای زیادی می پوشد.

synonyms - مترادف

  • پول


  • تغییر دادن

  • chips


    چیپس

  • currency


    واحد پول

  • jack


    جک

  • moola


    مولا

  • moolah


    دلار

  • bucks


    پول نقد


  • سکه

  • coin


    سود

  • lucre


    مناقصه

  • tender


    خمیر

  • dough


    غارت کردن

  • loot


    مثقال

  • shekels


    sheqels

  • sheqels


    مناقصه قانونی

  • legal tender


    سبز بلند


  • سبز


  • نان


  • پلف

  • pelf


    خراش

  • scratch


    آب نبات چوبی

  • lolly


    کلم پیچ

  • kale


    مورد نیاز

  • needful


    wampum

  • wampum


    کلم

  • cabbage


    منابع مالی

  • funds


    گنج

  • treasure


    ثروت


  • دوش

  • dosh


antonyms - متضاد

  • آخرین مکان

  • wooden spoon


    قاشق چوبی

لغت پیشنهادی

stretch

لغت پیشنهادی

Mr

لغت پیشنهادی

leverage