credit
credit - اعتبار
noun - اسم
UK :
US :
توافقی با یک فروشگاه، بانک و غیره که به شما امکان می دهد چیزی بخرید و بعداً هزینه آن را بپردازید
تایید یا تحسینی که به کسی برای کاری که انجام داده است می دهید
بخشی از یک دوره با موفقیت در یک دانشگاه یا کالج
مقدار پولی که به حساب بانکی شخصی وارد می شود یا به مبلغ دیگری اضافه می شود
باور به اینکه چیزی درست یا درست است
برای اضافه کردن پول به حساب بانکی
باور کردن به اینکه چیزی درست است
توافقی با یک فروشگاه، تامین کننده و غیره برای خرید چیزی در حال حاضر و پرداخت هزینه آن بعدا
مبلغی که به موجب آن مبلغ پرداختی کاهش مییابد، برای مثال مربوط به کالاهایی است که شما بازگرداندهاید
the right-hand side of each account in DOUBLE-ENTRY BOOKKEEPING, the side used for increases in LIABILITIES (=the amount of debt that must be paid) or REVENUEs
سمت راست هر حساب در حسابداری دوبار ورود، سمتی که برای افزایش بدهی ها (=مبلغ بدهی که باید پرداخت شود) یا درآمدها استفاده می شود.
اگر اعتبار دارید، در حساب بانکی خود پول دارید. در سیاهی باشد
نام دیگری برای تاریخ اعتباری
توافق با یک بانک برای وام، یا به طور کلی وام بانکی
an amount of money given to you by the authorities, or an amount that you do not have to pay which normally you would have to pay
مقدار پولی که توسط مقامات به شما داده می شود، یا مبلغی که شما مجبور به پرداخت آن نیستید، که معمولاً باید پرداخت کنید.
برای ایجاد یک ورودی در سمت اعتبار یک حساب در دفترداری دو ورودی
ستایش، تایید یا تکریم
انجام کاری که باعث می شود فرد، گروه یا سازمان احساس غرور کند یا مورد تحسین قرار گیرد
to cause someone who has been or is responsible for you to receive praise by your good behaviour or successful actions
با رفتار خوب یا اقدامات موفقیت آمیز شما باعث می شوید که کسی که مسئولیت شما را بر عهده داشته یا بر عهده دارد، تحسین شود
برای نشان دادن اینکه شما فکر می کنید یک شخص برای کاری که انجام داده است سزاوار ستایش است
a method of paying for goods or services at a later time usually paying interest as well as the original money
روشی برای پرداخت برای کالاها یا خدمات در زمان بعدی، معمولاً با پرداخت بهره و همچنین پول اصلی
پول در حساب بانکی شما
a unit that represents a successfully finished part of an educational course
واحدی که بخشی از یک دوره آموزشی را با موفقیت به پایان رسانده است
a list of people who helped to make a film or a television or radio programme, that is shown or announced at the beginning or the end of it
فهرستی از افرادی که در ساخت یک فیلم یا برنامه تلویزیونی یا رادیویی کمک کرده اند که در ابتدا یا انتهای آن نمایش یا اعلام می شود.
برای واریز پول به حساب بانکی
باور کردن چیزی که بعید به نظر می رسد درست باشد
روشی برای خرید کالا یا خدمات که به شما امکان می دهد در آینده برای آنها هزینه کنید
praise or approval esp. to recognize achievement
تمجید یا تایید، به ویژه برای تشخیص دستاورد
an amount of money available to you because you paid for something earlier, or a record of this money
مقدار پولی که به دلیل اینکه قبلاً برای چیزی پرداخت کرده اید یا سابقه ای از این پول در دسترس شماست
اعتبار نیز مقدار پولی است که مجبور نیستید بپردازید
واحد اندازه گیری ارزشی که یک دوره آموزشی به مدرک دانشگاهی کمک می کند
باور یا اعتماد به چیزی که ممکن است درست نباشد
برای گرفتن اعتبار
ما ماشین ظرفشویی را به صورت اعتباری خریدیم.
ارائه اعتبار بدون بهره (= اجازه دادن به کسی که بعداً بدون هیچ هزینه اضافی پرداخت کند)
به کسی که سابقه اعتباری بدی دارد، احتمال کمتری دارد که به او پول قرض داده شود.
یک قرارداد اعتباری
یک تسهیلات اعتباری
سقف اعتبار شما اکنون 2000 پوند است.
او یک ریسک اعتباری بد است (= بعید است که بعداً پول را پرداخت کند).
بحران اعتباری هنوز به پایان نرسیده است.
بانک از اعتبار بیشتر به شرکت خودداری کرد.
وام دهندگان محلی به احتمال زیاد اعتبار (= پول قرض می دهند) را به وام گیرندگان کوچکتر و حاشیه ای اعطا می کنند.
اعتبارش الان هیچ جا خوب نیست.
شما موجودی اعتباری 250 پوندی دارید.
حساب من اعتباری است.
اعتبار 50 پوند
به شما از طریق اعتبار مستقیم به حساب بانکی خود پرداخت می شود.
من سه اعتبار در صورت حساب بانکی دارم.
اعتبار گوشی من تمام شده است
برای اضافه کردن اعتبار به گوشی خود
اعتبار مالیاتی کودک مشمول محدودیت های شدید درآمدی است.
Export credits are granted to firms in developing countries to give them a breathing space to pay for goods exported to them.
اعتبارات صادراتی به شرکتهای کشورهای در حال توسعه اعطا میشود تا فرصتی برای پرداخت هزینه کالاهای صادر شده به آنها فراهم شود.
گرفتن/استحقاق/دریافت/گرفتن/ادعای اعتبار
او بازیکنی است که به ندرت به نظر می رسد اعتباری را که شایسته آن است به دست بیاورد.
ما همه کارها را انجام دادیم و او تمام اعتبار را دریافت می کند!
من نمی توانم تمام اعتبار را برای موفقیت نمایش در نظر بگیرم - این یک تلاش گروهی بود.
لااقل به تلاش او اعتبار بده (= او را ستایش کن زیرا تلاش کرد، حتی اگر موفق نشد)
در آزمون برای املا و دستور زبان، امتیاز داده می شود.
شجاعت او اعتبار زیادی برای هنگ او به ارمغان آورد.
او یک اعتبار برای مدرسه است.
فرزندان شما اعتبار بزرگی برای شما هستند.
او یک اعتبار بزرگ برای مدرسه است.
praise
ستایش
glory
شکوه
acclaim
تحسین
kudos
به رسمیت شناختن
تصویب
شایستگی
merit
فرق - تمیز - تشخیص
commendation
قدردانی انگلستان
قدردانی
accolade
موافقت رسمی
acknowledgementUK
HonourUK
admiration
احترام
adulation
تشویق و تمجید
appreciation
تمجید
approbation
ادای احترام
honourUK
افتخار ایالات متحده
veneration
توجه
applause
با تشکر
esteem
شهرت
extolment
پیروزی ها
homage
لوازم جانبی
honorUS
تصدیق ایالات متحده
laudation
fame
laud
laurels
props
tribute
acknowledgmentUS
سرزنش کردن
culpability
مقصر بودن
عیب
مسئوليت
denunciation
محکوم کردن
guilt
گناه
liability
مسئولیت
accountability
انتقاد
comdemnation
بی توجهی
عدم پذیرش
disregard
بی احترامی
disacknowledgement
قابل سرزنش
disrespect
بی اعتمادی
culpableness
طرد شدن
censure
محکومیت
blameworthiness
اتهام زنی
distrust
رد
rejection
گناهکاری
condemnation
شهرت بد
recrimination
تمسخر
disapproval
سکوت
guiltiness
درخواست
ill repute
سوال
jeering