mentor

base info - اطلاعات اولیه

mentor - مرشد

noun - اسم

/ˈmentɔːr/

UK :

/ˈmentɔː(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [mentor] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She was a friend and mentor to many young actors.


    او دوست و مربی بسیاری از بازیگران جوان بود.

  • His former coach had remained his mentor throughout his career.


    مربی سابق او در طول دوران حرفه ای خود مربی او باقی مانده بود.

  • Regular meetings between mentor and trainee help guide young engineers through their early years.


    جلسات منظم بین مربی و کارآموز به هدایت مهندسان جوان در سالهای اولیه کمک می کند.

  • The company runs a mentor programme.


    این شرکت یک برنامه راهنما را اجرا می کند.

  • The students' chances can be improved with more studying, mentoring, and intensive review.


    شانس دانش آموزان را می توان با مطالعه بیشتر، راهنمایی و بازبینی فشرده بهبود بخشید.

  • He acted as a business mentor to many young aspiring entrepreneurs.


    او به عنوان یک مربی تجاری برای بسیاری از کارآفرینان جوان مشتاق عمل کرد.

  • The programme was set up to train and mentor small-business entrepreneurs.


    این برنامه برای آموزش و راهنمایی کارآفرینان کسب و کارهای کوچک تنظیم شده است.

synonyms - مترادف

  • مربی


  • معلم


  • راهنما


  • معلم خصوصی

  • tutor


    مشاور


  • گورو


  • استاد

  • guru


    قابل اعتماد


  • محرم

  • trainer


    مشاور ایالات متحده

  • confidant


    مشاور انگلستان

  • confidante


    رهبر روحانی

  • counselorUS


    حامی

  • counsellorUK


    درمانگر


  • سوامی


  • آچاریا

  • therapist


    ماهاریشی

  • swami


    rav

  • acharya


    رب

  • maharishi


    مربی زندگی

  • rav


    مشاوره

  • rebbe


    مشاور راهنما


  • کارشناس

  • advisor


    consigliere

  • counsel


    عمو هلندی

  • guidance counsellor


    قدرت


  • یاور

  • consigliere


  • Dutch uncle



  • helper


antonyms - متضاد
  • pupil


    شاگرد

  • novice


    تازه کار


  • دانشجو

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • mentee


    مبتدی

  • beginner


    یادگیرنده

  • learner


    مشروط

  • probationer


    کارآموز

  • rookie


    سرپرست

  • trainee


    دانشجوی سال اول

  • tutee


    فارغ التحصیل

  • disciple


    ادم تازه کار

  • freshman


    تازه کار کردن

  • freshwoman


    فوق لیسانس


  • استخدام کردن

  • greenhorn


    محقق

  • novitiate


    دانش آموز

  • postgraduate


    سال دوم


  • کارشناسی


  • دنباله رو

  • schoolchild


    جوان

  • sophomore


    متصدی

  • undergraduate


    تحت حمایت

  • follower


    دشمن


  • خدمتکار

  • acolyte


    کم مطالعه

  • protege


  • foe



  • attendant


  • understudy


لغت پیشنهادی

saturate

لغت پیشنهادی

agape

لغت پیشنهادی

perspective