campaign
campaign - پویش
noun - اسم
UK :
US :
a series of actions intended to achieve a particular result relating to politics or business or a social improvement
مجموعه ای از اقدامات با هدف دستیابی به یک نتیجه خاص مربوط به سیاست یا تجارت یا بهبود اجتماعی
مجموعه ای از نبردها، حملات و غیره با هدف دستیابی به یک نتیجه خاص در یک جنگ
to lead or take part in a series of actions intended to achieve a particular social or political result
رهبری یا شرکت در مجموعه ای از اقدامات با هدف دستیابی به یک نتیجه اجتماعی یا سیاسی خاص
a planned series of actions that are intended to achieve something or persuade people to do something
مجموعه ای از اقدامات برنامه ریزی شده برای دستیابی به چیزی یا ترغیب افراد به انجام کاری
a planned group of especially political business or military activities that are intended to achieve a particular aim
یک گروه برنامه ریزی شده از فعالیت های سیاسی، تجاری یا نظامی که برای دستیابی به یک هدف خاص در نظر گرفته شده است
گروهی از اقدامات یا جنبش های مرتبط که بخشی از یک جنگ را تشکیل می دهد
سازماندهی مجموعه ای از فعالیت ها برای تلاش برای رسیدن به چیزی
طرحی متشکل از تعدادی فعالیت که در جهت دستیابی به یک هدف است
to try to achieve something such as the election of someone to a political office by taking part in a number of planned activities
تلاش برای دستیابی به چیزی، مانند انتخاب شخصی به یک مقام سیاسی، با شرکت در تعدادی از فعالیت های برنامه ریزی شده
مجموعه ای از فعالیت های برنامه ریزی شده که برای دستیابی به یک هدف خاص در نظر گرفته شده است
در طول سالهایی که به عنوان فعال حقوق بشر فعالیت میکرد، هفت بار دستگیر شد.
Environmental groups launched a campaign against the widespread production of genetically modified crops.
گروه های زیست محیطی کمپینی را علیه تولید گسترده محصولات اصلاح شده ژنتیکی راه اندازی کردند.
سازمان های اتومبیلرانی کمپینی را برای جاده های ایمن تر در این منطقه آغاز کرده اند.
این شرکت به امید جذب مشتریان جدید کمپین تبلیغاتی راه اندازی کرده است.
این شرکت بیش از 50 میلیون پوند برای آخرین کمپین تبلیغاتی خود هزینه کرده است.
دولت نمی خواهد این نوع تبلیغات بد در میانه مبارزات انتخاباتی انجام شود.
Skinner was also given responsibility for liaising closely with the troika at the apex of Bush's re-election campaign.
اسکینر همچنین مسئولیت ارتباط نزدیک با ترویکا در اوج کمپین انتخاب مجدد بوش را بر عهده گرفت.
ستاد انتخاباتی استانداری
انواع و اقسام وعده های گزاف در تبلیغات انتخاباتی داده شد.
در خانه، ادنا در آخرین مبارزات خود علیه جین مینگ لی بود که همچنان دستور جدید را سرپیچی می کرد.
No one asked me about follow up phone calls made to me by their offices, standard procedures for campaigns.
هیچ کس از من در مورد پیگیری تماس های تلفنی که توسط دفاترشان با من انجام می شود، رویه های استاندارد کمپین ها از من نپرسید.
ریچاردز و تیمش از قبل برنامه ریزی کمپین خود را برای انتخاب به عنوان رهبر حزب آغاز کرده اند.
Hopefully in the future it will become standard public relations practice to use research to measure the results or achievements of campaigns.
امیدواریم در آینده استفاده از تحقیقات برای سنجش نتایج یا دستاوردهای کمپین ها به یک روش استاندارد روابط عمومی تبدیل شود.
Voters report that they learn more about presidential candidates from the nationally-televised debates than from any other campaign event.
رای دهندگان گزارش می دهند که از مناظره های تلویزیون ملی بیشتر از هر رویداد تبلیغاتی دیگری درباره نامزدهای ریاست جمهوری می آموزند.
به زودی از همین ژست ضد مد در سایر موضوعات کمپین استفاده خواهد شد.
کمپین دولت برای جذب افسران پلیس سیاه پوست بیشتر موفقیت آمیز نبوده است.
در طول مبارزات انتخاباتی، بالدوین بیشترین احتمال را برای برنده شدن داشت.
کمپین خلع سلاح هسته ای
کمپین اصلاح زندان
این تیم همچنین با قرار دادن بروشورهایی در دسترس هواداران، کمپین بلیط فصلی خود را راه اندازی کرد.
کمپین شدید کلارک علیه تخلیه زباله های هسته ای ادامه خواهد داشت.
an anti-smoking campaign
کمپین ضد سیگار
یک کمپین تبلیغاتی/یک کمپین بازاریابی
یک کمپین انتخاباتی
کمپین اخیر ریاست جمهوری
کمپین اصلاحات مجلس
کمپینی علیه پیری در محیط کار
امروز پلیس کمپینی را برای کاهش تصادفات جاده ای راه اندازی کرد.
آنها یک کمپین مردمی را برای تشویق مردم به خرید محلی آغاز کردند.
برای نصب/شروع یک کمپین
برای اجرا/ رهبری/ رهبری یک کمپین
هر دو طرف به راه اندازی یک کارزار کثیف متهم شده اند.
مدیر ستاد انتخاباتی استانداری
نامزدها در مسیر مبارزات انتخاباتی قرار دارند (= برای جلب حمایت در حال سفر هستند).
کمپین شمال آفریقا
یک کمپین بمب گذاری
نبردهای هوایی بر کارزار غالب بود.
دولت کارزار نظامی علیه شورشیان را تشدید کرده است.
مبارزات روسیه با شکست آلمان در استالینگراد به پایان رسید.
یک کمپین تبلیغاتی
او سرانجام در نبرد حقوقی برای غرامت پیروز شد.
نبرد بی پایان انسان و طبیعت
مبارزه برای استقلال
مبارزه بین خیر و شر
the drive for greater efficiency
محرک برای بهره وری بیشتر
انگیزه ای برای کاهش مصرف انرژی
جنگ علیه جنایت
کارگران در مبارزه خود برای توقف اخراج اجباری پیروز شدند.
او کمپین اصلاحات پارلمانی را رهبری کرد.
کمپین برابری نژادی
کمپین ارعاب علیه افرادی که سعی در رای دادن داشتند به راه افتاد.
مردم محلی برای باز نگه داشتن بیمارستان کمپین طومار و نامه نویسی را آغاز کردند.
راندن
جنبش
فشار دادن
crusade
جنگ صلیبی
ابتکار عمل
lobby
لابی
شرکت، پروژه
عمل
عمل کنید
علت
تظاهرات
درخواست
mobilisationUK
mobilisationUK
بسیج ایالات متحده
mobilizationUS
حرکت
سازمان انگلستان
organisationUK
سازمان ایالات متحده
organizationUS
programUS
programUS
programmeUK
programmeUK
تعهد
undertaking
واگن
bandwagon
نبرد
فداکاری
تلاش
dedication
اندازه گرفتن
تقلا
هدف - آرزو
اعزام
ambition
مبارزه کردن
expedition
inaction
بی عملی
idleness
بیکاری، تنبلی
inactivity
عدم فعالیت
laziness
تنبلی
torpidity
تلاطم
torpor
اخم
immobility
بی حرکتی
stagnation
رکود
indolence
بی حالی
dormancy
خواب
inertness
بی اثری
motionlessness
سکون
stillness
خشکی
otiosity
انفعال
passivity
بی تحرکی
sedentariness
لوف کردن
loafing
ممتنع
abstention
اینرسی
inertia
بی تغییری
shiftlessness
جست و خیز
slothfulness
پوشش گیاهی
sloth
بی حوصلگی
dawdling
توقف
vegetating
سستی
stupor
تنبل
stoppage
پرسه زدن
sluggishness
cessation
lethargy
lazing
loitering