director
director - کارگردان
noun - اسم
UK :
US :
کسی که یک شرکت را کنترل یا مدیریت می کند
کسی که مسئول یک فعالیت یا سازمان خاص است
شخصی که به بازیگران و سایر افرادی که روی یک فیلم یا نمایشنامه کار می کنند دستورالعمل می دهد
یکی از کمیته مدیران ارشد که یک شرکت را کنترل می کند
someone who is in charge of a particular department of an organization
کسی که مسئول بخش خاصی از یک سازمان است
مدیر یک سازمان، شرکت، کالج و غیره
کسی که مسئول یک مدرسه برای کودکان بسیار خردسال است
شخصی که مسئول یک فیلم یا نمایشنامه است و به بازیگران می گوید که چگونه نقش های خود را بازی کنند
شخصی که مسئول یک سازمان یا بخش خاصی از تجارت یک شرکت است
کارگردان همچنین شخصی است که به بازیگران یک فیلم یا بازی می گوید که چگونه نقش های خود را بازی کنند.
یکی از مدیرانی که یک شرکت یا سازمان را کنترل می کند
a person who leads or controls a particular department or activity in an organization
شخصی که بخش یا فعالیت خاصی را در یک سازمان رهبری یا کنترل می کند
آیا با مدیر مالی جدید ملاقات کرده اید؟
به عنوان مدیر گالری هنری، آلیستر به عنوان مدیر گالری هنری خدمت خواهد کرد.
خیلی ها گفتند که جلوه های ویژه، که مشخصه کارگردان استیون اسپیلبرگ است، شگفت انگیز است.
This demonstrates how difficult it has become to determine the real incomes of such highly paid directors.
این نشان می دهد که تعیین درآمد واقعی چنین مدیران پردرآمدی چقدر دشوار شده است.
میلر به سمت مدیر فروش منصوب شد.
For youngsters in particular the personality of the director is as important as any musical qualifications.
به ویژه برای جوانان، شخصیت کارگردان به اندازه هر صلاحیت موسیقی مهم است.
مدیران امروز برای بحث در مورد آینده شرکت گرد هم می آیند.
کارگردان مخاطب خود را از تعادل خارج می کند.
دکتر جین وایلد، مدیر آژانس ارتقای سلامت
یک مدیر غیر موظف
او در هیئت مدیره است.
یک کارگردان مشهور سینما
او همچنان به عنوان نمایشنامه نویس و کارگردان در تئاتر فعال بود.
نویسنده و کارگردان فیلم رودخانه باد
او مدیر هنری جشنواره عکاسی شهر بود.
او مدیر موسیقی تئاتر ملی بود.
معاون / دستیار / معاون مدیر
مدیر مالی / بازاریابی / فنی
مدیر بازاریابی/عملیات/ارتباطات
او دستیار مدیر تحقیقات بازار IDFA است.
او اخیراً به عنوان مدیر پروژه هنری لانگوود در برانکس خدمت کرده است.
مدیر منطقه ای این شرکت در آمریکای شمالی
مدیر و متصدی برجسته موزه
Corporate governance means the relationship between shareholders, directors and managers.
حاکمیت شرکتی به معنای ارتباط بین سهامداران، مدیران و مدیران است.
او مدیر اجرایی انجمن مربیان فوتبال آمریکا است.
کریس تاملینسون، مدیر عامل، گفت: این یک موفقیت بزرگ بود.
سه مدیر اجرایی برای رفع برخی مسئولیت های روزمره مدیرعامل منصوب شدند.
او مدیر مرکز/مرکز تحقیقات مصرف کننده است.
قوانین بازنشستگی اگر خوداشتغال یا مدیر شرکت باشید متفاوت است.
به کارمندان و مدیران گزینه های سهام پیشنهاد شده است.
آیا بازیگر یا کارگردانی وجود دارد که بخواهید بخصوص با آنها کار کنید؟
فرصتی برای دیدار با بازیگران و کارگردان در پشت صحنه وجود داشت.
او فیلمنامه را نوشت و اوانز را به عنوان کارگردان میخواست.
مدیر بازاریابی شرکت شکلات سازی بیانیه ای ارائه کرد.
مدیر پرسنل شرکت
آلن وات، مدیر ارشد بازاریابی و استراتژی
دایان معاون مدیر امور عمومی توسعه روستایی USDA است.
او در سال 1983 معاون مدیر باله کالیفرنیا شد.
در این گزارش، کیت نلسون، مدیر آموزش و پرورش می گوید که باید کارهای بیشتری انجام شود.
Fred Madison, technology program director for the Industrial and Technology Assistance Corp
فرد مدیسون، مدیر برنامه فناوری برای شرکت کمک های صنعتی و فناوری
سر
مدیر
رئیس
رهبر
سرپرست
کنترل کننده
supervisor
ناظر
controller
اصلی
superintendent
فرماندار
overseer
اجرایی
رئيس جمهور
هونچو
شاه سنجاق
رئيس هیئت مدیره
honcho
گفر
kingpin
بزرگ
organiserUK
exec
organizerUS
gaffer
مدیر عامل
chairwoman
کاپیتان
chairperson
صندلی
bigwig
baas
organiserUK
شرنگ
organizerUS
آرخون
CEO
skipper
baas
sherang
administrant
archon
کارمند
follower
دنباله رو
کارگر
underling
زیردست
جوان
servant
خدمتگزار
subordinate
تابع
apprentice
شاگرد کارآموز
minion
مینیون
lackey
لاکی
pupil
شاگرد
قائم مقام
دستیار
مشاور
peon
peon
عزیزم
insulator
عایق
دانشجو
commoner
معمولی
علاقه
inferior
پست تر
beginner
مبتدی
موضوع
novice
تازه کار
scrub
اسکراب
trainee
کارآموز
رشته دوم
second fiddle
کمانچه دوم
second stringer
رشته سوم
subaltern