hard
hard - سخت
adjective - صفت
UK :
US :
سفت، سفت و فشار دادن، شکستن یا برش سخت است
انجام یا درک آن دشوار است
استفاده یا مستلزم تلاش زیاد ذهنی یا فیزیکی
a situation or time that is hard is one in which you have a lot of problems, especially when you do not have enough money
موقعیت یا زمانی که سخت است شرایطی است که در آن مشکلات زیادی دارید، به خصوص زمانی که پول کافی ندارید
استفاده از نیروی زیاد
هیچ احساس همدردی یا ملایمی نشان نمی دهد
آب سخت حاوی مقدار زیادی مواد معدنی است و به راحتی با صابون مخلوط نمی شود
قوی، آماده جنگیدن و از هیچ کس و هیچ چیز نمی ترسد
نور سخت روشن و ناخوشایند است
بسیار قوی
یک 'c' سخت به جای /s/ /k/ تلفظ می شود. یک g سخت به جای /dz/ /g/ تلفظ می شود
فشار دادن، شکستن یا برش سخت است و اصلا نرم نیست
کاملاً سخت نیست، اما فشار دادن یا خم شدن آن آسان نیست - مخصوصاً زمانی که این چیز خوبی به نظر می رسد استفاده می شود
به سختی خم می شود و شکل آن تغییر نمی کند
ساخته شده از مواد سخت ضخیم و توخالی نیست
داشتن ساختاری که از موادی ساخته شده است که خم شدن آن دشوار یا غیرممکن است
used about food that is pleasantly hard so that it makes a noise when you bite it – often used about things that have been cooked in thin slices until they are brown
در مورد غذاهایی که به طرز دلپذیری سفت هستند استفاده می شود، به طوری که هنگام گاز گرفتن صدا ایجاد می کند - اغلب در مورد چیزهایی که در برش های نازک پخته شده اند تا زمانی که قهوه ای شوند استفاده می شود.
food that is crunchy makes a noise when you bite on it – often used about things that are fresh for example fruit vegetables, and nuts
غذایی که ترد است هنگام گاز گرفتن صدا ایجاد می کند - اغلب در مورد چیزهایی که تازه هستند مانند میوه، سبزیجات و آجیل استفاده می شود.
گوشتی که سفت است خیلی سفت است و بریدن یا خوردن آن سخت است
بیش از حد سخت و خمیده مانند لاستیک به جای شکستن - به ویژه در مورد گوشت استفاده می شود
استفاده از تلاش، انرژی یا توجه زیاد
با زور زیاد
جامد، سفت یا محکم شدن
اطلاعات بر اساس چیزهایی که می توان اندازه گیری کرد، به جای احساسات یا نظرات
بازار سخت بازاری است که در آن رقابت کمتر و قیمت ها یا نرخ های بالاتر وجود دارد
خم شدن، بریدن یا شکستن آن آسان نیست
درک، انجام، تجربه یا مقابله با آن دشوار است
نیاز یا استفاده از تلاش فیزیکی یا ذهنی زیاد
خوشایند یا ملایم نیست. شدید
انتقاد شدید از کسی، یا رفتار ناعادلانه با کسی
یک نوشیدنی سفت حاوی سطح بالایی از الکل است
یک انتخاب/تصمیم/سوال سخت
باورش سخت است که او فقط 9 سال دارد.
سخت است ببینیم چگونه می توانند شکست بخورند.
تصور یک استراتژی سیاسی بدبینانه تر دشوار است.
«چه زمانی کار تمام میشود؟» «گفتن (= اطمینان سخت است) سخت است.
کسب درآمد برای پرداخت اجاره بها سخت تر و سخت تر می شود.
نگرش او را بسیار سخت می بینم (= پذیرش آن دشوار است).
ما در حال یافتن کارکنان قابل اعتماد هستیم که به سختی به دست می آیند (= سخت به دست آوردن).
پیدا کردن چنین خانه هایی بسیار سخت است.
راضی کردنت سخت است، نه؟
باور کردن آنچه به من گفتند برایم سخت بود.
باید برایش سخت باشد که خودش چهار بچه بزرگ کند.
برای افراد مسن سخت است که روش خود را تغییر دهند.
روزهای پایانی جنگ سخت بود.
او زندگی سختی داشته است
زندگی خیلی سخت شد
شرایط در اردوگاه ها بسیار سخت بود.
پارو کردن برف کار سختی است.
این سخت ترین قسمت کار من است.
این یکی از سخت ترین کارهایی بود که انجام دادم.
من یک روز سخت طولانی را پشت سر گذاشتم.
این فصل فصل سختی بود.
آنها ساعت ها پیوند سخت گذاشته بودند.
او یک کارگر بسیار سخت است.
او سخت مشغول کار بر روی یک رمان جدید است.
هنگامی که من رفتم، همه آنها هنوز در آن سخت بودند (= سخت کار می کردند).
او یک ضربه محکم به در زد.
یک مشت محکم
صبر کنید تا بتن سخت شود.
یک تشک سخت
Diamonds are the hardest known mineral.
الماس سخت ترین ماده معدنی شناخته شده است.
جامد
محکم
rigid
سفت و سخت
قوی
سخت است
durable
بادوام
hardened
سخت شده
robust
قدرتمند
steely
فولادی
stiff
سفت
sturdy
نشکن، شکست ناپذیر
unbreakable
غیرقابل انعطاف
unmalleable
غیر قابل انعطاف
unpliable
غیر قابل نفوذ
impenetrable
مقاوم
impermeable
مقاوم شده
indurate
انعطاف ناپذیر
indurated
سنگ مانند
inflexible
سنگی
rocklike
تنظیم
rocky
جامد شد
سفت شد
solidified
آدامانتین
stiffened
متمرکز شده است
stony
تجدید پذیر
adamantine
به سختی سنگ
concentrated
سنگ جامد
renitent
rock-hard
rock-like
rock-solid
نرم
خوب
flexible
قابل انعطاف
cushioned
بالشتک شده
delicate
ظریف
ductile
شکلپذیر
gentle
ملایم
malleable
چکش خوار
pliable
انعطاف پذیر
pliant
قابل خم شدن
bendable
خمیده
bendy
پنبه ای
cottony
کوسن
cushiony
آرام
cushy
کشسان
elastic
شل و ول
flabby
کرکی
fluffy
قالب گیری
moldable
خیس
mushy
اسفنجی
spongy
خجالتی
squishy
قابل تحمل
supple
کششی
tractable
مخملی
tractile
تسلیم شدن
velvety
کدو حلوایی
yielding
متحرک
squashy
movable