adornment
adornment - زینت
noun - اسم
UK :
US :
چیزی که برای تزئین چیزی استفاده می کنید
عمل تزئین چیزی
چیزی تزئینی، یا عمل تزئین چیزی یا کسی
همانطور که گفتم قصد دفاع از این دیدگاه را ندارم، بلکه صرفاً از آن به عنوان زینت استفاده خواهم کرد.
In the womenswear industry designers can offer panache without absurdity through color varying hemlines, adornment and more.
در صنعت پوشاک زنانه، طراحان می توانند از طریق رنگ، خطوط لبه های مختلف، تزئینات و موارد دیگر، رنگ و بویی را ارائه دهند.
دیروز داشتم به خانه نگاه می کردم، چیزی نیاز دارد، نوعی زینت.
The women sometimes seem dedicated to beauty and art both for personal adornment and spiritual symbolism.
به نظر می رسد زنان گاهی به زیبایی و هنر اختصاص داده شده اند، هم برای زینت شخصی و هم برای نمادسازی معنوی.
بنابراین، با تداعی، تزئینات مجسمهسازی که در هنر نو بسیار رایج بود، منسوخ شد.
decoration
تزیین
embellishment
آراستگی
ornamentation
زینت
ornament
کوتاه کردن
trim
زواید
frill
پیرایش
trimming
چاشنی زدن
garnish
تزئین
garniture
آراسته کننده
garnishment
زیبا کننده
embellisher
caparison
beautifier
دوداد
caparison
عازم شدن
doodad
ظرافت
garnishing
افزایش
setoff
فرفری
finery
تجهیزات جانبی
frills
فستون
enhancement
fandangle
frippery
gewgaw
accessories
تزئینات
festoon
پیشرفت ها
fandangle
غنی سازی ها
gewgaw
جاز
trimmings
در زیر
enhancements
لوازم جانبی
enrichments
مکمل
jazz
furbelow
accessory
supplement
plainness
ساده بودن
نزول کردن
divestment
واگذاری
disgrace
رسوایی
eyesore
چیز بدنما
