feelings
feelings - احساسات
N/A - N/A
UK :
US :
برخی از مردم می گویند که سگ ها احساسات دارند.
I wanted to spare his feelings (= not to upset him), so I didn't tell him what she'd said about him.
می خواستم از احساساتش دریغ کنم (= ناراحتش نکنم)، پس به او نگفتم که درباره او چه گفته است.
سعی کرد احساساتش را خفه کند و به کارش ادامه دهد.
عواطف پیچیده و احساسات شدید به اجراهای آنها انرژی خاصی می بخشید.
عشق
adoration
پرستش
affection
محبت
attraction
جاذبه
crush
خرد کردن
میل
fondness
علاقه
infatuation
شیفتگی
lust
شهوت
amorousness
عاشقی
besottedness
بی قراری
enchantment
افسون
fixation
تثبیت
yearning
اشتیاق
adulation
تحسین
ardorUS
ardorUS
ardourUK
ardourUK
inclination
تمایل
obsession
وسواس
partiality
جانبداری
شور
توجه
emotions
احساسات
sentiment
ضعف
weakness
غیرت
zeal
محبت عمیق
deep affection
نقطه نرم
علاقه قوی
دوست داشتن
liking
له کردن
mash
