bestowed

base info - اطلاعات اولیه

bestowed - اعطا شد

N/A - N/A

bɪˈstoʊ

UK :

bɪˈstəʊ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bestowed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The George Cross is a decoration that is bestowed upon/on British civilians for acts of great bravery.


    جورج صلیب تزئینی است که به غیرنظامیان بریتانیایی برای اعمال شجاعانه بزرگ اهدا می شود.

synonyms - مترادف
  • allowed


    مجاز

  • granted


    اعطا شده

  • approved


    تایید شده

  • authorizedUS


    مجاز ایالات متحده

  • gave


    داد

  • licensedUS


    دارای مجوز ایالات متحده

  • sanctioned


    تحریم شده است

  • countenanced


    صورت

  • assumed


    فرض

  • presented


    ارایه شده

  • legalizedUS


    ایالات متحده قانونی شد

  • legitimated


    مشروع شده است

  • legitimatized


    مشروعیت بخشیده است

  • authorisedUK


    مجاز انگلستان

  • legalisedUK


    قانونی شده انگلستان

  • licencedUK


    دارای مجوز انگلستان


  • داده شده

  • permitted


    مجاز است

  • ratified


    تصویب شد

  • warranted


    تضمین شده است

  • endorsed


    تایید شد

  • consented to


    رضایت داد

  • accepted


    پذیرفته شده

  • OKed


    قبول شد

  • okayed


    باشه

  • accredited


    معتبر

  • validated


    تایید شده است

  • confirmed


    گواهی شده

  • certified


    تایید کرد

  • approbated


  • affirmed


antonyms - متضاد
  • denied


    تکذیب کرد

  • refused


    رد

  • rejected


    رد شد

  • repelled


    دفع کرد

  • unauthorisedUK


    انگلستان غیر مجاز

  • unauthorizedUS


    ایالات متحده غیر مجاز

  • declined


    نپذیرفتن

  • vetoed


    وتو کرد

  • banned


    ممنوع شد

  • blocked


    مسدود

  • contravened


    نقض شد

  • disavowed


    انکار کرد

  • discarded


    دور انداخته شد

  • revoked


    لغو شد

  • abjured


    منتفی شد

  • disacknowledged


    رد کرد

  • disclaimed


    سلب مسئولیت کرد

  • rebuffed


    انصراف داد

  • renounced


    بی اعتبار شده است

  • repudiated


    نفی کرد

  • discredited


    خودداری کرد

  • negated


    دستور داده است

  • withheld


    باطل شد

  • enjoined


    ممنوع شده است

  • nullified


    محروم شده است

  • proscribed


  • deprived


لغت پیشنهادی

abandon

لغت پیشنهادی

autobahn

لغت پیشنهادی

barmy