widened

base info - اطلاعات اولیه

widened - گسترده شد

N/A - N/A

ˈwaɪ.dən

UK :

ˈwaɪ.dən

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [widened] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • As it approaches the sea the river begins to widen (out).


    با نزدیک شدن به دریا، رودخانه شروع به عریض شدن (بیرون) می کند.

  • His eyes/smile widened.


    چشمان/لبخندش گشاد شد.

  • Why not widen the discussion to include the Muslim and Jewish points of view?


    چرا بحث را گسترش نمی دهیم تا دیدگاه مسلمانان و یهودیان را در بر گیرد؟

synonyms - مترادف

  • افزایش یافت

  • raised


    مطرح کرد

  • enlarged


    بزرگ شده است

  • improved


    بهبود یافته

  • incremented


    افزایش یافته است

  • boosted


    تقویت شده

  • enhanced


    بیشتر شد

  • furthered


    منبسط

  • expanded


    تمدید شده

  • extended


    تکثیر شده است

  • proliferated


    پیشرفته


  • تقویت شده است

  • amplified


    مرتفع

  • elevated


    maximizedUS

  • heightened


    optimizedUS

  • maximizedUS


    افزوده شده است

  • optimizedUS


    توسعه یافته

  • augmented


    غنی شده است

  • developed


    باد کرده

  • enriched


    پیشرفت کرد

  • inflated


    تلفیقی

  • progressed


    بزرگ شده

  • strengthened


    چند برابر

  • consolidated


    مرکب

  • magnified


    دو برابر شد

  • multiplied


    تشدید شد

  • compounded


    بهبود یافته است

  • doubled


  • escalated


  • aggrandized


  • ameliorated


antonyms - متضاد
  • decreased


    کاهش یافته

  • diminished


    کاسته

  • reduced


    کاهش

  • downsized


    کوچک شده است

  • lessened


    کاهش یافته است

  • lowered


    پایین آورد

  • weakened


    ضعیف شده است

  • abridged


    خلاصه شده

  • curtailed


    محدود شده است

  • decremented


    کاهش یافت

  • abated


    متوقف شد

  • ceased


    کوتاه شده است

  • shortened


    کوچک شد

  • shrank


    فشرده شده است

  • shrunk


    متراکم شده است

  • compressed


    قرارداد

  • condensed


    کند شد

  • contracted


    تخلیه شده است

  • decelerated


    نابود

  • depleted


    مانع شد

  • destroyed


    باریک شد

  • dropped


    جلوگیری کرد

  • halted


    محصور

  • hindered


    تضعیف شده است

  • narrowed


    تخلیه شده

  • prevented


    تحقیر شده

  • restricted


  • slowed


  • undermined


  • deflated


  • degraded


لغت پیشنهادی

smartest

لغت پیشنهادی

untruths

لغت پیشنهادی

dismantle