bantered

base info - اطلاعات اولیه

bantered - شوخی کرد

N/A - N/A

ˈbæn.t̬ɚ

UK :

ˈbæn.tər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bantered] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He stood around bantering with his colleagues.


    او در اطراف ایستاده بود و با همکارانش شوخی می کرد.

synonyms - مترادف
  • said


    گفت

  • joked


    شوخی کرد

  • quipped


    کنایه زد

  • jested


    چهچهچه

  • chirped


    لبخند زد

  • smiled


    پوزخند زد

  • smirked


    مسخره کرد

  • teased


    غبغب

  • gibed


    تمسخر کرد

  • jeered


    نیشخند زد

  • scoffed


    جاشید

  • snickered


    چفت شده

  • kidded


    جیغ زد

  • joshed


    دنده دار

  • chaffed


    جفت شد

  • jived


    شادی آور

  • mocked


    خردمندانه

  • ribbed


    دهان بسته

  • japed


    غرق شد

  • funned


    فریب خورده

  • jollied


    مسخره کردن، به شوخی گرفتن

  • wisecracked


    برشته شده

  • gagged


    ویران شد

  • yukked


    مورد تمسخر قرار گرفت

  • fooled


    لعنتی

  • made fun of


    ژنده پوش

  • roasted


  • razzed


  • ridiculed


  • yucked


  • ragged


antonyms - متضاد
  • flattered


    متملق

  • praised


    ستایش کرد

لغت پیشنهادی

ensuring

لغت پیشنهادی

coauthor

لغت پیشنهادی

disbursed