boyishly

base info - اطلاعات اولیه

boyishly - پسرانه

adverb - قید

/ˈbɔɪɪʃli/

UK :

/ˈbɔɪɪʃli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boyishly] در گوگل
description - توضیح

  • به شکلی که شبیه یک پسر است

example - مثال
  • grinning boyishly


    پوزخند پسرانه

  • He is still boyishly handsome at the age of 45.


    او در سن 45 سالگی هنوز پسرانه خوش تیپ است.

  • She wears her hair boyishly short.


    موهایش را پسرانه کوتاه کرده است.

synonyms - مترادف
  • adolescently


    نوجوانی

  • childishly


    کودکانه

  • immaturely


    نابالغ

  • juvenilely


    نوجوانانه

  • youngly


    جوان

  • youthfully


    جوانی

  • greenly


    سبز

  • babyishly


    بچه گانه

  • infantilely


    به صورت نوزادی

  • innocently


    بی گناه

  • callowly


    با بی حوصلگی

  • girlishly


    دخترانه

  • pubescently


    به صورت بلوغ

  • freshly


    تازه

  • tenderly


    با ملایمت

  • inexperiencedly


    بی تجربه

  • vernally


    بهاری


  • به تازگی

  • growingly


    به طور فزاینده

  • rawly


    خام

  • babily


    نوزاد

  • unqualifiedly


    بدون صلاحیت

  • bloomingly


    با شکوفه

  • prepubescently


    قبل از بلوغ

  • naively


    ساده لوحانه

  • cutely


    زیبا

  • artlessly


    بی هنر

  • ingenuously


    به طور هوشمندانه

  • formatively


    به صورت تکوینی

  • littly


    کمی

  • pubertally


    بلوغ

antonyms - متضاد
  • adultly


    بزرگسالی

  • manlily


    مردانه

  • maturely


    بالغ

لغت پیشنهادی

unreconstructed

لغت پیشنهادی

thin

لغت پیشنهادی

numerals