brawled
base info - اطلاعات اولیه
brawled - دعوا کرد
N/A - N/A
brɑːl
UK :
brɔːl
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
fought
جنگید
foughten
دست و پنجه نرم کرد
grappled
قراضه
scrapped
کشتی گرفت
battled
درگیر شده
wrestled
درگیر شد
scuffled
تلاش
clashed
درگیری
struggled
دعوا کرد
tussled
به هم خورد
wrangled
زد و خورد
scrimmaged
خفه شده
skirmished
خشن
stoushed
جارو کرد
roughhoused
جفت شد
swedged
غرش کرد
bucked
کاترواول شده
rumbled
ضربات رد و بدل شد
caterwauled
به ضربات رسید
exchanged blows
به ضربات می رسند
came to blows
مجموعه ای داشت
گرد و غبار گرفته بود
had a set-to
یک مشت زدن داشت
had a dust-up
بند انگشت رفت
had a punch-up
مثل گربه های کیلکنی جنگید
went the knuckle
زشت دعوا کرد
gone the knuckle
به سمت آن چکش و انبر رفت
fought like Kilkenny cats
در آن چکش و انبر رفته است
fought nastily