augmented

base info - اطلاعات اولیه

augmented - افزوده شده است

N/A - N/A

ɑːɡˈment

UK :

ɔːɡˈment

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [augmented] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He would have to find work to augment his income.


    او باید کاری پیدا کند تا درآمد خود را افزایش دهد.

synonyms - مترادف
  • exponential


    نمایی


  • خشونت آمیز


  • در حال رشد

  • rampant


    شایع

  • expanding


    در حال گسترش

  • mounting


    نصب

  • epidemic


    اپیدمی

  • proliferating


    در حال تکثیر

  • raging


    خشمگین

  • rampaging


    داد و بیداد

  • wanton


    ناخواسته

  • ascending


    صعودی

  • excessive


    بیش از اندازه

  • flourishing


    شکوفا شدن

  • fecund


    بارور

  • multiplying


    در حال ضرب کردن

  • spreading


    در داد و بیداد

  • on the rampage


    مانند آتش سوزی در حال گسترش است

  • spreading like wildfire


    سر و صدا کردن

  • rambling


    افسار گسیخته

  • unbridled


    کنترل نشده

  • uncontrolled


    بی بند و بار

  • unrestrained


    رها شده است

  • abandoned


    غیر معتدل

  • intemperate


    پاندمی

  • pandemic


    پر نشاط

  • exuberant


    بدون علامت

  • unchecked


    غیر قابل کنترل

  • uncontrollable


    فراگیر

  • pervasive


    نفاق

  • rife


antonyms - متضاد
  • nonexponential


    غیر نمایی

لغت پیشنهادی

browbeat

لغت پیشنهادی

snapping

لغت پیشنهادی

single