biennially

base info - اطلاعات اولیه

biennially - biennially

adverb - قید

/baɪˈeniəli/

UK :

/baɪˈeniəli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [biennially] در گوگل
description - توضیح
  • once every two years


    هر دو سال یک بار

example - مثال
  • The prize is awarded biennially.


    این جایزه هر دو سال یکبار اهدا می شود.

  • He believes that the Cricket World Cup should take place biennially, rather than every four years.


    او معتقد است که جام جهانی کریکت به جای هر چهار سال یکبار باید دوسالانه برگزار شود.

  • The society's officers are elected biennially.


    افسران جامعه هر دو سال یکبار انتخاب می شوند.

synonyms - مترادف
  • periodically


    به صورت دوره ای


  • به طور منظم

  • biannually


    هر دو سال یکبار

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

altitude

لغت پیشنهادی

alternate

لغت پیشنهادی

brook