bored or not excited, or wishing to seem so
بی حوصله یا هیجان زده نیست، یا می خواهد اینطور به نظر برسد
bored or not very interested
بی حوصله یا خیلی علاقه مند نیست
He flies first class so often he's become blasé about it.
او خیلی وقت ها درجه یک پرواز می کند که از این بابت عصبانی شده است.
How could she be so blasé about her victory?
چطور میتوانست اینقدر نسبت به پیروزیاش خشمگین باشد؟