bodysurfed

base info - اطلاعات اولیه

bodysurfed - بادی موج سواری کرد

N/A - N/A

ˈbɑː.di.sɝːf

UK :

ˈbɒd.i.sɜːf

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bodysurfed] در گوگل
description - توضیح
  • past simple and past participle of bodysurf


    ماضی ساده و ماضی از موج سواری

  • to surf (= ride on waves) without a board to lie on but using your body like a board on the water


    موج سواری (= سوار بر امواج) بدون تخته برای دراز کشیدن، اما از بدن خود مانند تخته ای روی آب استفاده کنید.

example - مثال
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

behoove

لغت پیشنهادی

smog

لغت پیشنهادی

slope