growing
growing - در حال رشد
adjective - صفت
UK :
US :
increasing in size or quantity
افزایش اندازه یا کمیت
افزایش اندازه یا مقدار
تعداد فزاینده ای از مردم در حال بازگشت به آموزش تمام وقت هستند.
یکی از سریع ترین صنایع در حال رشد کشور
نگرانی در مورد امنیت نوجوان ناپدید شده افزایش یافته است.
There is growing opposition to the latest proposals.
مخالفت فزاینده ای با آخرین پیشنهادات وجود دارد.
کمبود آب یک مشکل رو به رشد است.
یک کودک در حال رشد نیاز به خواب فراوان دارد.
آگاهی روزافزونی از جدی بودن این بیماری وجود دارد.
یک پسر در حال رشد به غذای خود نیاز دارد.
آگاهی روزافزونی از اهمیت بازیافت وجود دارد.
ما مجبور شدیم پنج کارمند دیگر را برای پاسخگویی به تقاضای رو به رشد استخدام کنیم.
expanding
در حال گسترش
augmenting
افزایش
burgeoning
جوانه زدن
در حال توسعه
flourishing
شکوفا شدن
افزایش می یابد
emergent
اورژانسی
mounting
نصب
mushrooming
قارچ زایی
rising
رو به افزایش
spreading
پر رونق
thriving
تقویت کننده
amplifying
بزرگ شدن
enlarging
بالغ شدن
maturing
تورم
sprouting
بطرف بالا
swelling
شکاف دار
upward
بارور کننده
crescive
کشیدن
fructifying
کشش
germinating
تشدید کننده
pullulating
تشدید می شود
stretching
شتاب گرفتن
intensifying
بالا بردن
escalating
گلوله برفی
accelerating
مواد منفجره
heightening
در حال ضرب کردن
snowballing
در حال تکثیر
explosive
multiplying
proliferating
decreasing
در حال کاهش
failing
شکست خوردن
declining
رو به کاهش است
diminishing
کاهش می یابد
dwindling
رو به وخامت است
deteriorating
افتادن
falling
رو به زوال
waning
محو شدن
fading
تضعیف شدن
weakening
در حال مرگ
dying
کوچک شدن
shrinking
پژمرده شدن
withering
فروکش می کند
subsiding
بدتر شدن
worsening
کاهش می دهد
reducing
کاهش
lessening
از بین رفتن
languishing
تفریق
subtracting
غلت زدن
tumbling
قرارداد
contracting
فرو بردن
dipping
باریک شدن
tapering
انداختن
dropping
در حال فروپاشی
collapsing
نزولی
descending
کاهش ارزش
depreciating
در حال فرو ریختن
crumbling
پایین آوردن
lowering
سقوط شدید
plummeting
غوطه ور شدن
plunging