basked

base info - اطلاعات اولیه

basked - سس شده

N/A - N/A

bæsk

UK :

bɑːsk

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [basked] در گوگل
description - توضیح
  • past simple and past participle of bask


    ماضی ساده و ماضی از حمام کردن

  • to lie or sit enjoying the warmth especially of the sun


    دراز کشیدن یا نشستن و لذت بردن از گرما به خصوص خورشید

example - مثال
  • We could see seals on the rocks, basking in the sun.


    ما می‌توانستیم فوک‌هایی را روی صخره‌ها ببینیم که در آفتاب غرق می‌شوند.

synonyms - مترادف
  • lounged


    دراز کشیده

  • relaxed


    آرام

  • lied


    دروغ گفت

  • lay


    قرار دادن

  • laid


    گذاشته

  • lolled


    لول کرد

  • lazed


    تنبل

  • sprawled


    پراکنده شده است

  • sunbathed


    آفتاب گرفته

  • loafed


    لوف شده

  • reclined


    تکیه داد

  • reposed


    رحلت کرد

  • rested


    استراحت کرد

  • outspanned


    پیشی گرفته است

  • kicked back


    به عقب لگد زد


  • دراز بکشید

  • lain about


    دراز کشید

  • warmed oneself


    خود را گرم کرد

  • sunned yourself


    خودت آفتاب گرفتی

  • toasted yourself


    خود را برشته کرد

  • lazed around


    تنبلی در اطراف


  • گسترش یافتن انتشار یافتن

  • stretched out


    کشیده شد

  • swam in


    شنا کرد

  • swum in


    شنا کردن

  • put your feet up


    پاهایت را بالا بگذار

  • luxuriated


    مجلل

  • chilled


    سرد شده

  • slept


    گذشته ی فعل خوابیدن

  • flopped


    شکست خورد

  • unwound


    باز کردن

antonyms - متضاد
  • covered


    تحت پوشش

  • hid


    پنهان کرد

  • hidden


    پنهان شده است

لغت پیشنهادی

barrenness

لغت پیشنهادی

bailing

لغت پیشنهادی

haw