basked
base info - اطلاعات اولیه
basked - سس شده
N/A - N/A
bæsk
UK :
bɑːsk
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
lounged
دراز کشیده
relaxed
آرام
lied
دروغ گفت
قرار دادن
laid
گذاشته
lolled
لول کرد
lazed
تنبل
sprawled
پراکنده شده است
sunbathed
آفتاب گرفته
loafed
لوف شده
reclined
تکیه داد
reposed
رحلت کرد
rested
استراحت کرد
outspanned
پیشی گرفته است
kicked back
به عقب لگد زد
دراز بکشید
lain about
دراز کشید
warmed oneself
خود را گرم کرد
sunned yourself
خودت آفتاب گرفتی
toasted yourself
خود را برشته کرد
lazed around
تنبلی در اطراف
گسترش یافتن انتشار یافتن
stretched out
کشیده شد
swam in
شنا کرد
swum in
شنا کردن
پاهایت را بالا بگذار
luxuriated
مجلل
chilled
سرد شده
slept
گذشته ی فعل خوابیدن
flopped
شکست خورد
unwound
باز کردن
antonyms
-
متضاد
covered
تحت پوشش
hid
پنهان کرد
hidden
پنهان شده است