belting
belting - کمربند بستن
adjective - صفت
UK :
US :
It's been a belting tournament.
این یک تورنمنت کمربندبندی بوده است.
او با ضربه کمربند گلزنی کرد.
آلانا یک خواننده با استعداد با صدای کمربند است.
ماشین در امتداد/پایین جاده کمربند میبست.
کمربند به صورتش بست.
کمربندم را محکم بستم.
thumping
کوبیدن
pounding
كتك زدن
beating
دیوار انداختن
wallopping
دیوار زدن
walloping
ضربه زدن
bashing
چکش زدن
thrashing
قابل توجه، برجسته، موثر
hammering
شلاق زنی
striking
کتک زدن
hitting
صید نهنگ
whipping
شلاق زدن
battering
pummellingUK
whaling
مشت زدن
flogging
زدن
pummellingUK
تپه زدن
pummeling
بوفه زدن
lashing
بوفه کردن
punching
در زدن
smacking
شلختگی
bludgeoning
داب زدن
buffeting
کلوبگری
buffetting
ضربت زدن
knocking
برنزه کردن
slogging
پوشاندن
batting
سیلی زدن
drubbing
clobbering
whacking
tanning
clouting
slapping
failing
شکست خوردن
losing
از دست دادن
patting
نوازش کردن
surrendering
تسلیم شدن
tapping
ضربه زدن