bolstering
bolstering - تقویت کننده
N/A - N/A
UK :
US :
پول بیشتری برای تقویت صنعت مورد نیاز است.
She tried to bolster my confidence/morale (= encourage me and make me feel stronger) by telling me that I had a special talent.
او سعی کرد با گفتن اینکه استعداد خاصی دارم، اعتماد به نفس/روحیه من را تقویت کند (= تشویقم کند و احساس قویتر کنم).
آنها باید کاری انجام دهند تا وجهه خود را تقویت کنند.
supporting
حمایت می کند
bracing
مهاربندی
buttressing
تکیه گاه
strengthening
تقویت کردن
boosting
افزایش
maintaining
نگهداری
shoring up
حمایت کردن
upholding
مستحکم کننده
augmenting
یاتاقان
fortifying
حمل کردن
propping up
بالشتک زدن
bearing
تغذیه
carrying
نگه داشتن
cushioning
قوی تر کردن
feeding
ماندن
holding up
سفت شدن
making stronger
مکمل
propping
حفظ کردن
staying
زیر بند
stiffening
زیرسازی
supplementing
اضافه کردن به
sustaining
سنگر
undergirding
buoying
underpinning
شناور شدن
adding to
رونق دادن به
bulwarking
تحمل کردن
buoying
تقویت کننده
buoying up
bearing up
reinforcing
erosion
فرسایش
weakening
تضعیف شدن