bolstering

base info - اطلاعات اولیه

bolstering - تقویت کننده

N/A - N/A

ˈboʊl.stɚ

UK :

ˈbəʊl.stər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bolstering] در گوگل
description - توضیح
  • present participle of bolster


    فاعل فاعل از تقویت کردن


  • برای حمایت یا بهبود چیزی یا قوی تر کردن آن

example - مثال
  • More money is needed to bolster the industry.


    پول بیشتری برای تقویت صنعت مورد نیاز است.

  • She tried to bolster my confidence/morale (= encourage me and make me feel stronger) by telling me that I had a special talent.


    او سعی کرد با گفتن اینکه استعداد خاصی دارم، اعتماد به نفس/روحیه من را تقویت کند (= تشویقم کند و احساس قوی‌تر کنم).

  • They need to do something to bolster their image.


    آنها باید کاری انجام دهند تا وجهه خود را تقویت کنند.

synonyms - مترادف
  • supporting


    حمایت می کند

  • bracing


    مهاربندی

  • buttressing


    تکیه گاه

  • strengthening


    تقویت کردن

  • boosting


    افزایش

  • maintaining


    نگهداری

  • shoring up


    حمایت کردن

  • upholding


    مستحکم کننده

  • augmenting


    یاتاقان

  • fortifying


    حمل کردن

  • propping up


    بالشتک زدن

  • bearing


    تغذیه

  • carrying


    نگه داشتن

  • cushioning


    قوی تر کردن

  • feeding


    ماندن

  • holding up


    سفت شدن

  • making stronger


    مکمل

  • propping


    حفظ کردن

  • staying


    زیر بند

  • stiffening


    زیرسازی

  • supplementing


    اضافه کردن به

  • sustaining


    سنگر

  • undergirding


    buoying

  • underpinning


    شناور شدن

  • adding to


    رونق دادن به

  • bulwarking


    تحمل کردن

  • buoying


    تقویت کننده

  • buoying up


  • giving a boost to


  • bearing up


  • reinforcing


antonyms - متضاد
  • erosion


    فرسایش

  • weakening


    تضعیف شدن

لغت پیشنهادی

chimera

لغت پیشنهادی

guided

لغت پیشنهادی

souring