blithely
blithely - آرام
adverb - قید
UK :
US :
او از دردسرهایی که ایجاد کرده بود بی خبر بود.
او با آرامش گفت: آسان خواهد بود.
‘Hi, I'm Candy,’ she said blithely.
او با آرامش گفت: سلام، من کندی هستم.
او با کمال میل با این قرارداد موافقت کرد بدون اینکه بداند عواقب آن چه خواهد بود.
75 درصد از دانشآموزان با خوشبینانه باور داشتند که روزی میلیونر خواهند شد.
carelessly
بدون توجه
gladly
با خوشحالی
indifferently
بی تفاوت
joyfully
شادی آور
merrily
شناور
gaily
آفتابی
cheerfully
خوش بینانه
cheerily
دلسردانه
buoyantly
با نشاط
happily
چهچه
sunnily
بی خیال
upbeatly
روشن
jovially
با دلسوزی
blithesomely
تراشه ای
jollily
با وقار
chirpily
سبک دل
gleefully
دمدمی مزاج
carefreely
پرشور
brightly
پر جنب و جوش
lightheartedly
با شوخی
mirthfully
chipperly
vivaciously
joyously
jauntily
light-heartedly
gladsomely
peppily
exuberantly
livelily
jocundly
unwillingly
ناخواسته
reluctantly
با اکراه
dolefully
دلگیرانه
grudgingly
با بغض
sadly
با ناراحتی
unenthusiastically
بدون اشتیاق
unhappily
