adjudging
adjudging - قضاوت کردن
N/A - N/A
UK :
US :
نیم ساعت از بازی گذشته بود که پاترسون به دلیل خطای جکسون اعلام شد و از بازی اخراج شد.
دادگاه او را ورشکستگی تشخیص داد.
Fairbanks was adjudged the winner.
فیربنکس برنده اعلام شد.
احساس
believing
باور کردن
فكر كردن
holding
برگزاری
maintaining
نگهداری
deeming
فکر کردن
considering
با توجه به
judging
قضاوت کردن
assuming
با فرض اینکه
holding that
برگزاری آن
viewing
مشاهده
concluding
نتیجه گیری
figuring
رقم زدن
reckoning
حساب کردن
assessing
ارزیابی
درست در نظر گرفتن
esteeming
ارجمند
estimating
تخمین زدن
expecting
انتظار می رود
با توجه
adjudicating
به این نتیجه رسیدند که
coming to the conclusion that
نظر دادن
opining
حدس زدن
guessing
رتبه بندی
با فرض
supposing
با احتساب
counting
صدا زدن
calling
gaugingUK
appraising
gaugingUK
surmising
doubting
شک کردن
rejecting
رد کردن
disagreeing
مخالفت کردن
renouncing
چشم پوشی
challenging
چالش برانگیز
disputing
بحث کردن
opposing
مخالف
repudiating
انکار کردن
زیر سوال بردن
controverting
بحث برانگیز
denying
سوال کردن
questioning
کافر
disbelieving
داشتن شک و تردید
having doubts
تردید داشتن
having qualms
داشتن رزرو
having reservations
پرس و جو
querying
گرفتن نمایی کم نور
