ascended

base info - اطلاعات اولیه

ascended - صعود کرد

N/A - N/A

əˈsend

UK :

əˈsend

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ascended] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They slowly ascended the steep path up the mountain.


    آنها به آرامی از مسیر شیب دار بالای کوه بالا رفتند.

  • There's a long flight of steps ascending (= leading up) to the cathedral doors.


    یک پرواز طولانی از پله‌ها وجود دارد که به سمت درهای کلیسای جامع بالا می‌روند.

  • He eventually ascended to the position of chief executive.


    او در نهایت به مقام مدیر اجرایی رسید.

synonyms - مترادف

  • افزایش یافت


  • گل سرخ

  • grew


    رشد کرد

  • improved


    بهبود یافته

  • lifted


    برداشته شد

  • soared


    اوج گرفت

  • built


    ساخته شده

  • climbed


    صعود کرد

  • surged


    منبسط

  • expanded


    بزرگ شده

  • magnified


    موشک زده

  • rocketed


    بورژون شده

  • bourgeoned


    تشدید شد

  • burgeoned


    شتاب گرفت

  • escalated


    جمع آوری شده

  • accelerated


    استقبال مینماید

  • accumulated


    به وجود آمد

  • appreciated


    دو برابر شد

  • arose


    بالاتر رفت

  • doubled


    بالا رفت

  • got higher


    رانده شد

  • moved up


    برخاست

  • pushed up


    بیدار شد


  • سربالایی رفت

  • waked up


    شکوفا شد

  • went up


    به اوج رسید

  • went uphill


    برخاستن

  • woke up


  • flourished


  • peaked


  • uprose


antonyms - متضاد
  • declined


    نپذیرفتن

  • dropped


    کاهش یافته است

  • fell


    سقوط

  • collapsed


    فرو ریخت

  • crashed


    سقوط کرد

  • degenerated


    منحط شده است

  • depreciated


    مستهلک شد

  • deteriorated


    رو به وخامت گذاشت

  • diminished


    کاسته

  • disintegrated


    متلاشی شد

  • dwindled


    محو شده است

  • faded


    ناموفق

  • failed


    پرچم گذاری شده است

  • flagged


    عقب نشینی کرد

  • lessened


    افتاده

  • receded


    کوچک شد

  • sagged


    کوچک شده است

  • shrank


    فرود آمد

  • shrunk


    کبوتر

  • descended


    لغزید

  • dove


    پایین آورد

  • plummeted


    غوطه ور شد

  • plummetted


    واگذار کرد

  • slid


    غرق شد

  • tumbled


    لیز خورد

  • lowered


  • plunged


  • relinquished


  • sank


  • slipped


  • slumped


لغت پیشنهادی

william

لغت پیشنهادی

delhi

لغت پیشنهادی

beano