benchmarked

base info - اطلاعات اولیه

benchmarked - محک زده شده است

N/A - N/A

ˈbentʃ.mɑːrk

UK :

ˈbentʃ.mɑːk

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [benchmarked] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • His reports said that all schools should be benchmarked against the best.


    گزارش‌های او می‌گفت که همه مدارس باید در مقابل بهترین‌ها محک زده شوند.

synonyms - مترادف
  • measured


    اندازه گیری شده

  • evaluated


    ارزیابی شد

  • rated


    دارای رتبه

  • appraised


    محاسبه شد

  • assessed


    درجه بندی شد

  • calculated


    رقم زده است

  • graded


    gagedUS

  • figured


    gaugedUK

  • gagedUS


    رتبه بندی شده است

  • gaugedUK


    تست شده

  • ranked


    قضاوت کرد

  • tested


    مقایسه کرد

  • judged


    تخمین زده

  • compared


    مشخص شده است

  • estimated


    کمیت شده

  • marked


    میخکوب شده

  • quantified


    خواندن

  • pegged


    خوانده شده


  • محاسبه شده است

  • readen


    اندازه

  • computed


    مشخص

  • sized


    وزن کرد

  • determined


    بررسی شد

  • weighed


    لوله کشی شده

  • surveyed


    ارزش

  • metered


    شمارش کرد

  • plumbed


    مقیاس شده

  • valued


    پوشیده شده است

  • counted


  • scaled


  • spanned


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

muddling

لغت پیشنهادی

inequities

لغت پیشنهادی

assimilation