bombarded

base info - اطلاعات اولیه

bombarded - بمباران شد

N/A - N/A

bɑːmˈbɑːrd

UK :

bɒmˈbɑːd

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bombarded] در گوگل
description - توضیح
  • past simple and past participle of bombard


    ماضی ساده و ماضی از بمباران

  • to attack a place with continuous shooting or bombs


    برای حمله به مکانی با تیراندازی مداوم یا بمب

example - مثال
  • The troops bombarded the city killing and injuring hundreds.


    نیروها شهر را بمباران کردند و صدها نفر را کشتند و زخمی کردند.

synonyms - مترادف
  • bombed


    بمباران شد

  • shelled


    گلوله باران کردند

  • battered


    کتک خورده

  • blitzed


    برق زد

  • assaulted


    مورد حمله قرار گرفت

  • attacked


    حمله کرد

  • assailed


    منفجر شد

  • blasted


    توپ زده

  • cannonaded


    کوبیده شد

  • pounded


    گلوله خورده

  • strafed


    به رگبار بستند

  • barraged


    اژدر شده

  • torpedoed


    فلفل شده

  • peppered


    یورش برد

  • raided


    گرفتار

  • beset


    محاصره شده است

  • besieged


    متلاشی شده

  • fusilladed


    پرتاب شد

  • pelted


    رخ داد

  • struck


    زده

  • stricken


    منجنیق

  • catapulted


    راه اندازی شد

  • launched


    شلیک کرد

  • fired at


    آتش گشود

  • fired on


    اصابت

  • fired upon


    چنگک زده

  • opened fire on


    دوش گرفت

  • hit


    محصور شده

  • raked


  • showered


  • enfiladed


antonyms - متضاد

  • تنها مانده

لغت پیشنهادی

adolescence

لغت پیشنهادی

reel

لغت پیشنهادی

vatican