bartering

base info - اطلاعات اولیه

bartering - مبادله

N/A - N/A

ˈbɑːr.t̬ɚ

UK :

ˈbɑː.tər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bartering] در گوگل
description - توضیح
  • present participle of barter


    فاعل فاعل از معامله پایاپای


  • مبادله کالا با چیزهای دیگر به جای پول

example - مثال
  • He bartered his stamp collection for her comics.


    او مجموعه تمبر خود را با کمیک های او مبادله کرد.

  • We spent a whole hour bartering with stallholders for souvenirs.


    یک ساعت تمام را صرف خرید و فروش سوغاتی با غرفه‌داران کردیم.

synonyms - مترادف
  • exchanging


    مبادله کردن

  • swapping


    تجارت

  • trading


    سوئیچینگ

  • switching


    تغییر می کند


  • تعویض

  • swopping


    معامله کردن

  • trading off


    در عوض دادن

  • giving in exchange


    جایگزین کردن

  • substituting


    مبادله

  • interchanging


    انتقال

  • shifting


    رفت و آمد

  • commuting


    تبدیل کردن

  • converting


    حمل و نقل

  • trucking


    دیوونه کردن

  • replacing


    باندی کردن

  • transacting


    در حال مذاکره

  • dickering


    عودت

  • bandying


    جابجایی

  • negotiating


    متقابل

  • returning


    واگذاری

  • displacing


    تسلیم شدن

  • reciprocating


    تحویل دادن

  • ceding


    رستگاری

  • surrendering


    معامله در

  • superseding


    تبدیل به

  • handing over


  • yielding


  • redeeming


  • dealing in


  • swapping over


  • converting into


antonyms - متضاد
  • acquiring


    بدست آوردن

  • buying


    خریداری کردن

  • purchasing


    خرید

لغت پیشنهادی

admonition

لغت پیشنهادی

france

لغت پیشنهادی

toss