bulldozing

base info - اطلاعات اولیه

bulldozing - بولدوزر کردن

N/A - N/A

ˈbʊl.doʊz

UK :

ˈbʊl.dəʊz

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bulldozing] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The township was bulldozed in the 1950s.


    این شهرک در دهه 1950 با بولدوزر تخریب شد.

  • She bulldozed her daughter into buying a new dress.


    او دخترش را با بولدوزر به خرید یک لباس جدید واداشت.

synonyms - مترادف
  • boring


    حوصله سر بر

  • bulling


    قلدری

  • forcing


    اجبار کردن

  • pushing


    هل دادن

  • driving


    رانندگی

  • elbowing


    آرنج زدن

  • jostling


    تکان دادن

  • shoving


    توفنده

  • crashing


    فشار دادن

  • pressing


    رانش

  • thrusting


    عضلانی

  • muscling


    راه آهن

  • railroading


    رمینگ

  • ramming


    فشرده کننده

  • squeezing


    غلتک بخار

  • steamrollering


    پارازیت

  • jamming


    شانه زدن

  • shouldering


    بسته بندی

  • bundling


    پیشران

  • propelling


    بار زدن

  • barging


    هیاهو

  • nudging


    عجله

  • hustling


    ضربه زدن

  • rushing


    ploughingUK

  • bumping


    غوطه ور شدن

  • ploughingUK


    شخم زدن ایالات متحده

  • plunging


    تحریک کننده

  • plowingUS


    تیراندازی کردن

  • impelling


    قابل توجه، برجسته، موثر


  • striking


antonyms - متضاد
  • constructing


    ساختن


  • ساختمان

  • discouraging


    دلسرد کننده

  • dissuading


    منصرف کننده

  • pulling


    کشیدن

  • repressing


    سرکوب کردن

  • leaving alone


    تنها گذاشتن

لغت پیشنهادی

Ashkenazic

لغت پیشنهادی

alphabetic

لغت پیشنهادی

readings