adjudicated
base info - اطلاعات اولیه
adjudicated - مورد قضاوت قرار گرفت
N/A - N/A
əˈdʒuː.də.keɪt
UK :
əˈdʒuː.dɪ.keɪt
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
یافت
adjudged
قضاوت کرد
determined
مشخص
judged
اعلام کرد
declared
حکومت کرد
ruled
نتیجه گیری
concluded
برگزار شد
held
داوری شد
arbitrated
تلفظ شده
pronounced
شمارش کرد
counted
تصمیم گرفت
decided
تنظیم
ایالات متحده نهایی شد
finalizedUS
مشخص شده
specified
حل شد
resolved
حکم کرد
decreed
تایید شده
confirmed
تعیین شده است
designated
منصوب شد
ordained
تجویز شده است
ruled on
مجاز ایالات متحده
prescribed
مستقر شد
authorizedUS
انگلستان نهایی شد
settled on
اختصاص داده
finalisedUK
مجاز انگلستان
decided on
به تصمیم گیری در مورد
assigned
موافق با
authorisedUK
تحت عنوان
agreed to
named
antonyms
-
متضاد
deferred
به تعویق افتاد
dodged
طفره رفت
hesitated
تردید کرد
ignored
نادیده گرفته شده است
not judged
قضاوت نشده است