adjudicating
base info - اطلاعات اولیه
adjudicating - قضاوت کردن
N/A - N/A
əˈdʒuː.də.keɪt
UK :
əˈdʒuː.dɪ.keɪt
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
احساس
believing
باور کردن
فكر كردن
holding
برگزاری
maintaining
نگهداری
deeming
فکر کردن
considering
با توجه به
judging
قضاوت کردن
assuming
با فرض اینکه
holding that
برگزاری آن
viewing
مشاهده
concluding
نتیجه گیری
figuring
رقم زدن
reckoning
حساب کردن
adjudging
ارزیابی
assessing
درست در نظر گرفتن
ارجمند
esteeming
تخمین زدن
estimating
انتظار می رود
expecting
با توجه
به این نتیجه رسیدند که
coming to the conclusion that
نظر دادن
opining
حدس زدن
guessing
ارزیابی کردن
appraising
قدردانی می کند
evaluating
افزایش اندازه
appreciating
درک کردن
sizing up
تعیین کننده
perceiving
جمع آوری
determining
gathering
antonyms
-
متضاد
deferring
به تعویق انداختن
dodging
طفره رفتن
hesitating
مردد
ignoring
نادیده گرفتن
not judging
قضاوت نکردن