blistered
base info - اطلاعات اولیه
blistered - تاول زده
adjective - صفت
/ˈblɪstərd/
UK :
/ˈblɪstəd/
US :
family - خانواده
google image
description
-
توضیح
example
-
مثال
پوست ترک خورده و تاول زده
پاهایش بدجوری تاول زده بود.
blistered paintwork
رنگ تاول زده
با وجود تاول های بد پا، او مسابقه را به پایان رساند.
من آن گیتار بیس را می زدم تا اینکه انگشت شستم تاول زد و خونریزی کرد.
فلفل ها را تفت دهید تا پوست آن تاول بزند.
رنگ تاول زده قدیمی را سمباده زدیم.
antonyms
-
متضاد
نادر
