legislated

base info - اطلاعات اولیه

legislated - به تصویب رسید

N/A - N/A

ˈledʒ.ə.sleɪt

UK :

ˈledʒ.ɪ.sleɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [legislated] در گوگل
description - توضیح
  • past simple and past participle of legislate


    ماضی ساده و ماضی از قانون گذاری کند

  • If a government legislates, it makes a new law


    اگر دولتی قانون بگذارد، قانون جدیدی وضع می کند

example - مثال
  • They promised to legislate against cigarette advertising.


    آنها قول دادند که در برابر تبلیغات سیگار قانون وضع کنند.

  • It's hard to legislate for (= make a law that will protect) the ownership of an idea.


    قانون گذاری برای (= وضع قانونی که از آن محافظت کند) مالکیت یک ایده دشوار است.

synonyms - مترادف
  • established


    ایجاد

  • laid down


    گذاشته

  • constituted


    تشکیل شده است

  • formulated


    فرموله شده است

  • ratified


    تصویب شد

  • decreed


    حکم کرد

  • effected


    اعمال شده است

  • effectuated


    مؤثر واقع شده است

  • introduced


    معرفی کرد

  • passed


    گذشت

  • enacted


    نهادینه شد

  • instituted


    تحریم شده است

  • sanctioned


    منصوب

  • appointed


    دیکته شده است

  • dictated


    آغاز شده است

  • initiated


    منصوب شد

  • ordained


    اعلام کرد

  • proclaimed


    مجاز ایالات متحده

  • authorizedUS


    به وجود آمد

  • brought about


    آمد با

  • came up with


    انجام شده است

  • carried through


    افتتاح شد

  • inaugurated


    القاء شده است

  • inducted


    به اجرا گذاشته شود


  • قرار دادن


  • برپایی


  • به راه انداخت

  • ushered in


    رای داد

  • voted in


    مجاز انگلستان

  • authorisedUK


    نصب شده است

  • installed


antonyms - متضاد
  • abolished


    لغو شد

  • annulled


    باطل شد

  • abrogated


    واژگون شد

  • overturned


    لغو ایالات متحده

  • canceledUS


    سرنگون کرد

  • cancelledUK


    نام کردن

  • overthrew


    متوقف شد

  • repealed


    سرکوب

  • rescinded


    لغو کرد

  • revoked


    به پایان رسید

  • called off


    حذف کرد

  • nullified


    منحل شد

  • stopped


    حذف شده است

  • suppressed


    ریشه کن شد

  • undid


    خلاص شد

  • brought to an end


    نفی کرد

  • did away with


    نکس شده

  • dissolved


    تمامش کن

  • eliminated


    خاتمه یافت

  • ended


    وتو کرد

  • eradicated


    مخالف

  • got rid of


  • negated


  • nixed


  • put an end to


  • quashed


  • terminated


  • halted


  • vetoed


  • opposed


  • invalidated


لغت پیشنهادی

bluegrass

لغت پیشنهادی

subjected

لغت پیشنهادی

forensics