acquired
acquired - به دست آورد
N/A - N/A
UK :
US :
او این شرکت را در سال 2008 خریداری کرد.
I was wearing a newly/recently acquired jacket.
من یک ژاکت تازه/به تازگی خریداری شده پوشیده بودم.
به نظر می رسد دو نسخه از این کتاب را به دست آورده ام (= به دست آورده ام، هرچند نمی دانم چگونه).
او به دلیل سخت بودن کار با او شهرت پیدا کرده است.
gained
به دست آورد
obtained
به دست آمده
secured
امن شده است
earned
به دست آورده
gathered
جمع آوری کرد
realisedUK
واقع در انگلستان
realizedUS
متوجه آمریکا شد
attained
جمع آوری شده
collected
کشف و ضبط
seized
برنده شد
won
جذب شده است
assimilated
اسیر
captured
انجام شد
accomplished
رسیده است
reached
برداشت
picked up
بدست آمده
gotten
اخذ شده
received
تعلق گرفته است
accrued
ساخته شده است
made
توری شده
netted
درو کرد
reaped
برداشت شده است
harvested
گرفته شده
taken
سود می برد
profited
پاک شد
cleared
innate
ذاتی
deprived
محروم شده است
forfeited
از دست رفته است
گمشده
inherent
طبیعی
بومی
inborn
ریشه دار
intrinsic
ضروری است
همخون
ingrained
مشروطه
اساسی
inbred
مادرزادی
پایه ای
ماندگار
congenital
انتگرال
ارثی
immanent
سازنده
integral
غریزی
hereditary
به ارث برده
indigenous
سیم کشی شده
constitutive
حک شده است
instinctive
پیوند دادن
inherited
عنصری
hardwired
ریشه کردن
engrained
ساخته شده است
connate
شهودی
elemental
ingrain
connatural
inbuilt
intuitive