positioned

base info - اطلاعات اولیه

positioned - قرار داده شده است

N/A - N/A

pəˈzɪʃ.ən

UK :

pəˈzɪʃ.ən

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [positioned] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The army had been positioned to the north and east of the city.


    ارتش در شمال و شرق شهر مستقر شده بود.

  • When it came to seating people for dinner I positioned myself as far away from him as possible.


    وقتی نوبت به نشستن افراد برای شام می رسید، تا آنجا که ممکن بود از او دورتر شدم.

synonyms - مترادف
  • established


    ایجاد


  • برپایی

  • founded


    تاسیس شد

  • instituted


    نهادینه شد

  • formed


    شکل گرفت

  • initiated


    آغاز شده است

  • created


    ایجاد شده

  • based


    مستقر

  • incorporated


    گنجانده شده است

  • assembled


    مونتاژ

  • inaugurated


    افتتاح شد

  • enacted


    تصویب شد

  • launched


    راه اندازی شد

  • started up


    شروع شده

  • built


    ساخته شده

  • constructed


    ساخته شده است

  • started


    آغاز شده

  • stationed


    مستقر شده است

  • centeredUS


    مرکز ایالات متحده

  • ensconced


    غرق شده

  • entrenched


    ریشه دار شده است

  • erected


    برپا شده است

  • grounded


    استوار

  • implanted


    کاشته شده است

  • organizedUS


    سازمان یافته ایالات متحده


  • در جای خود قرار دهد

  • rooted


    نشات گرفتن

  • secured


    امن شده است

  • setted


    تنظیم شده است

  • brought about


    به وجود آمد

  • centralizedUS


    ایالات متحده متمرکز

antonyms - متضاد
  • indefinite


    نامعین

  • unfixed


    ثابت نشده

لغت پیشنهادی

dialog

لغت پیشنهادی

academy

لغت پیشنهادی

enunciated