amassed
base info - اطلاعات اولیه
amassed - انباشته شده است
N/A - N/A
əˈmæs
UK :
əˈmæs
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
gathered
جمع آوری کرد
accumulated
جمع آوری شده
collected
تجمیع شده
aggregated
به دست آورد
garnered
احتکار شده
hoarded
تدوین شده است
compiled
برداشت شده است
harvested
انباشته شده
piled
انباشته
stacked
ترکیب شده
combined
معدوم شد
culled
برداشت کرد
gleaned
انتخاب کرد
picked
انبار شده
stocked
ذخیره شده است
stored
دور هم جمع شده
brought together
به هم چسبیده
lumped together
گرد کردن
rounded up
antonyms
-
متضاد
separated
جدا از هم
dispersed
پراکنده شد
scattered
پراکنده شده است