audited

base info - اطلاعات اولیه

audited - حسابرسی شد

N/A - N/A

ˈɑː.dɪt

UK :

ˈɔː.dɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [audited] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • As a senior citizen he is allowed to audit university classes.


    او به عنوان یک شهروند سالمند مجاز به ممیزی کلاس های دانشگاه است.

synonyms - مترادف
  • examined


    مورد بررسی قرار گرفت

  • scrutinisedUK


    بررسی دقیق انگلستان

  • scrutinizedUS


    ایالات متحده را مورد بررسی قرار داد

  • inspected


    مورد بازرسی قرار گرفت

  • surveyed


    بررسی شد

  • studied


    مطالعه کرد

  • reviewed


    بررسی شده

  • scanned


    اسکن شده است

  • investigated


    کاوش شده

  • checked


    مشاهده شده است

  • probed


    تجزیه و تحلیل انگلستان

  • viewed


    تجزیه و تحلیل US

  • analysedUK


    ارزیابی شد

  • analyzedUS


    نظارت کرد

  • vetted


    تحت نظارت

  • evaluated


    نادیده گرفته شده

  • appraised


    الک شده

  • assessed


    مغلوب

  • oversaw


    تشریح شد

  • overseen


    مطالعه شده است

  • overlooked


    تایید شده است

  • sifted


    نگاه کرد

  • conned


    تمام شد

  • dissected


    گذشت

  • perused


  • verified


  • looked over


  • checked out


  • looked into


  • went over


  • gone over


antonyms - متضاد
  • ignored


    نادیده گرفته شده است

  • neglected


    غفلت

لغت پیشنهادی

afterbirth

لغت پیشنهادی

commie

لغت پیشنهادی

formation