battle-scarred
battle-scarred - زخمی از نبرد
adjective - صفت
UK :
US :
نشان دادن علائم آسیب ناشی از گلوله، بمب و غیره
احساس تأثیرات روحی یا روانی جنگیدن در جنگ
آسیب دیده یا در وضعیت فیزیکی بدی قرار دارد
احساس تأثیرات ذهنی یا عاطفی تجربیات دشوار
مناطق آسیب دیده از جنگ در شمال کشور
a battle-scarred city/compound
یک شهر/ترکیب زخمی از نبرد
battle-scarred marines
تفنگداران دریایی زخمی از نبرد
battle-scarred inner-city neighbourhoods
محله های درون شهری آسیب دیده از جنگ
سرمایهگذاران هنوز از آخرین سقوط آسیب دیدهاند.
experienced
با تجربه
کارشناس
skilled
ماهر
accomplished
انجام شده است
knowledgeable
آگاه
adept
استاد
آموزش دیده
trained
حرفه ای
کهنه سرباز
توانا
در انگلستان تمرین کرد
practisedUK
مسلط
proficient
واجد شرایط
qualified
چاشنی شده
seasoned
صالح
competent
کامل
consummate
skillfulUK
skilfulUK
چیره دست
adroit
ترک
آس
ace
تست شده
tested
تلاش کرد
tried
کامل کردن
compleat
کرکرجک
تحصیل کرده
crackerjack
آشنا
educated
خوب
عالی
سخت شده
hardened
inexperienced
بی تجربه
amateur
آماتور
amateurish
آماتوری
unseasoned
بی چاشنی
apprentice
شاگرد کارآموز
inexpert
بی خبره
جدید
ignorant
نادان
novice
تازه کار
unprofessional
غیر حرفه ای
unqualified
فاقد صلاحیت
jackleg
سرگرد
tenderfoot
پا حساس
unfledged
بی نظیر
uninitiated
بدون دانش پیشین خاصی
unknowledgeable
ناشناخته
untrained
فاقد تعلیم
سبز
rookie
غیرعادی
unaccustomed
ناآشنا
unacquainted
نا آشنا
unfamiliar
بی اطلاع
uninformed
تمرین نشده
unpracticed
غیر ماهر
unskilled
امتحان نشده
untried
بی دانش
unversed
سرسبز
verdant
تازه
عمل نشده
unpractised
اثبات نشده
unproven
