bloomed

base info - اطلاعات اولیه

bloomed - شکوفا شد

N/A - N/A

bluːm

UK :

bluːm

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bloomed] در گوگل
description - توضیح
  • past simple and past participle of bloom


    ماضی ساده و ماضی از شکوفه

  • When a flower blooms, it opens or is open and when a plant or tree blooms it produces flowers


    وقتی گلی شکوفا می شود، باز می شود یا باز است و وقتی گیاه یا درختی شکوفا می شود، گل می دهد.


  • برای رشد یا توسعه موفقیت آمیز

example - مثال
  • These flowers will bloom all through the summer.


    این گل ها در تمام تابستان شکوفا می شوند.

  • Rimbaud's poetic genius bloomed early.


    نبوغ شاعرانه رمبو زود شکوفا شد.

synonyms - مترادف
  • developed


    توسعه یافته

  • elaborated


    شرح داده شده است

  • embellished


    آراسته

  • fleshed out


    گوشت گرفته است


  • دقیق

  • expanded


    منبسط

  • expounded


    توضیح داده شد

  • amplified


    تقویت شده است

  • augmented


    افزوده شده است

  • blossomed


    شکوفا شد

  • burgeoned


    رشد کرد

  • enhanced


    افزایش یافته است

  • evolved


    تکامل یافته است


  • گسترش

  • added to


    اضافه شده به

  • built on


    ساخته شده بر پایه ی

  • built up


    ساخته شده

  • disentangled


    از هم گسسته شده

  • explicated


    توضیح داد

  • extended


    تمدید شده

  • magnified


    بزرگ شده

  • unfurled


    گشوده شد

  • aggrandized


    متحرک

  • animated


    اغراق آمیز

  • exaggerated


    پر شد

  • filled out


    پر شده

  • padded


    خالی شده

  • padded out


    بیدار شد

  • awakened


    زنده آورد

  • brought alive


    بزرگ شده است

  • enlarged


antonyms - متضاد
  • condensed


    متراکم شده است

  • summed up


    خلاصه کرد

  • abbreviated


    به اختصار

  • abridged


    خلاصه شده

  • consolidated


    تلفیقی

  • reduced


    کاهش

  • summarizedUS


    خلاصه ایالات متحده

  • boiled down


    جوشید

  • chopped


    خرد شده

  • compacted


    فشرده شده

  • compressed


    فشرده شده است

  • concentrated


    متمرکز شده است

  • contracted


    قرارداد

  • summarisedUK


    خلاصه شده انگلستان

  • synopsized


    منقبض

  • constricted


    برش

  • cut


    قطع کردن


  • کوچک شده

  • minified


    باریک شد

  • narrowed


    کوتاه شده است

  • shortened


    کوچک شد

  • shrank


    کوچک شده است

  • shrunk


    محدود شده است

  • circumscribed


    محدود

  • confined


    کاهش یافته

  • decreased


    متراکم شده

  • densened


    مشخص شده است

  • outlined


لغت پیشنهادی

thusly

لغت پیشنهادی

advisor

لغت پیشنهادی

flushed