brusquely
brusquely - بی رحمانه
adverb - قید
UK :
US :
با بی حوصلگی پرسید: اسمت چیه؟
او با بی حوصلگی گفت: «امروز وقت ندارم با آن کار کنم.
فروشنده با بیرحمی آرنجم را کنار زد تا با مشتری بعدی صحبت کنم.
abruptly
ناگهان
curtly
کوتاه
tersely
به طور مختصر
rudely
بی ادبانه
bluntly
به صراحت
snappily
به سرعت
sharply
به شدت
impolitely
خشن
discourteously
به طور خلاصه
gruffly
نادیده گرفته
summarily
به صورت ناخودآگاه
dismissively
به زودی
perfunctorily
غیر تشریفاتی
briskly
بدون تشریفات
غیر متمدنانه
unceremonially
احمقانه
unceremoniously
ترش
uncivilly
تستی
surlily
بی رحمانه
tartly
به شیوه ای غیر منطقی
testily
پوسته پوسته
ungraciously
به طرز ناگهانی
gracelessly
با گستاخی
با وقاحت
crustily
به صورت تکه تکه
snappishly
به طرز چرندی
impudently
insolently
impertinently
snippily
churlishly
courteously
مودبانه
politely
صبورانه
patiently
مدنی
civilly
به آرامی
اجباری
obligingly
با احترام
respectfully
سازگارانه
accommodatingly
دوستانه
amicably
با ملاحظه
considerately
با مهربانی
graciously
شهری
urbanely
صیقلی
polishedly
شایسته
decently
محبت آمیز
kindly
با درایت
tactfully
خوشایند
pleasantly
به صورت پرمخاطب
verbosely
شجاعانه
gallantly
بصورت مداری
circuitously
تصفیه شده
refinedly
جوانمردانه
chivalrously
دوست داشتنی
genteelly
به طور ارجمند
affably
به طور رسمی
genially
دیپلماتیک
formally
با رضایت
diplomatically
صمیمانه
complaisantly
cordially